فصل پاییز
فصل زیبای پاییز شروع شده و امروز ششمین روز بازگشایی مدارس را پشت سر گذاشتیم. همیشه از پاییز خوشم می آمد. و زیبایی های پاییز باعث می شد که مشکلات شروع مدارس و تکلیف و امتحان ها را فراموش کنم. انتهای شهریور که با رسیدن آلوها و برداشت آلو و عملیات تهیه آلو شوری بود همیشه برایم جذاب بود. به خصوص با رسیدن گردوها و درآمدی که از جمع آوری گردوها داشتیم. با فروش گردوها کلی دفتر و پاک کن و مداد می خریدیم. همیشه در این ایام کف دست هایمان سیاه می شد. با فرارسیدن انتهای مهر که تقریبا کار تکاندن گردوها پایان می یافت و بادهای پاییزی شروع می شد با شروع بادها همه مردم خوانسار در باغ هایشان در حال پرسه زدن برای جمع آوری گردوهایی بودند که از چوب های گردو تکان ها( روه ها) جان سالم بدر برده بودند ولی توان مقاومت در مقابل بادها را نداشتند. زرد شدن برگ ها و ریزش آن ها که اصلاً قابل توصیف نیست. امروز هم تمام این اتفاقات تکرار می شه فقط خیلی از بزرگان که در دوران کودکی ما بودند امروز دیگر نیستند. خاطرات دوران کودکی همیشه تو ذهن ماها می مونه و تا پایان عمر باید حسرتشون را بخوریم. حتی خیلی از خاطراتی که در زمان کودکی برایمان تلخ بودند امروز که مرور می کنیم اگه دوباره زمان برگرده و قابل تکرار باشه واقعاً شیرینه. مثلاً کلاس اول که بودیم یک معلم داشتیم که فامیلش دهاقین بود. من چپ دست بودم وقتی که دیکته می گفت دست چپ من را با طناب به نیمکت می بست تا راست نویس بشم. چقدر با اون ترکه های درخت بید من را زد ولی آخرش من همون چپ دست موندم. امروز که فکرش را می کنم خیلی دوست دارم دوباره اون دوران تکرار بشه. بگذریم با دو عکس شما را به خاطرات گذشته می برم.
مخصوصا اون اولیه
نداژه بعضیا ناراحتی قلبی دارنده
نداژه یه را یکی هو که خوسار درنی
اونوخت این عکسه ادینو و دلژ کبابه گنو
حالا من هیچی
جواب خدا چی چی واده پره:)))