جانباز یعنی قله وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دلبستگی
خدمتتان عرض کنم که پس از انتشار نماهنک مربوط به تعدادی از دانش آموزان شهید شهر، یکی از رزمندگان شهر خاطره ای از شهید کمال اسدی برایمان فرستاده که در این پست منتشر می کنیم. خیلی پی گیری کردیم که عکسی از این شهید والا مقام در جبهه ها را دریافت و منتشر کنیم که موفق نشدیم. یکی از دوستان رزمنده می گفت کمال علاقه ای به گرفتن عکس نداشت.
اما خاطره مربوط به این شهید والامقام:
"یادم می آید در سال 1365 با کمال به جبهه رفته بودیم. قبل از عملیات کربلای 5 وقتی که به مرخصی آمدیم. بسیج از ما خواست که برای گرفتن مساعده 2000 تومانی به بسیج مراجعه کنیم. وقتی که به بسیج رفتیم همه ما مساعده را گرفتیم ولی چهره کمال اسدی به شدت برافروخته شد و از گرفتن مساعده خوداری کرد. کمال به شدت گریه می کرد و می گفت: که معامله من با خدا بوده، من که برای گرفتن پول به جبهه نرفته ام. اگر می خواستم مزد بگیرم که همین خوانسار می ماندم و کار دیگری می کردم. بعد از اتمام مرخصی مجدداً به جبهه برگشتیم و حدود یک ماه بعد کمال در اسفند سال 1365 در مرحله آخر عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
ولی این را هم بگویم که خیلی از رزمندگان مساعده ها را روی هم می گذاشتند و به فقرا کمک می کردند."
خاطره ای دیگر از این شهید:
"کمال به شدت نسبت به غیبت و تهمت حساس بود. در جمع های که احساس می کرد کسی غیبت می کند به شدت موضع گیری می کرد. و خیلی وقت ها با عصبانیت جمع را ترک می کرد. او انسان خود ساخته ای بود که به قول خودش با خدا معامله کرده بود."
اگر عکسی از ایشان در جبهه ها موجود است برایمان ارسال کنید تا منتشر کنیم.
عموی عزیزم 🙏🏻