شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها

مروری بر خاطرات تابستان سال 1364 در پاسگاه زید عراق

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ب.ظ

شهدای عکس بالا

نفرات اول تا چهارم ایستاده از راست:شهید محمود عزیزی، شهید سید سعید میرباقری، شهید جلال رنجبر و شهید گرجی

نفر اول ایستاده از چپ: شهید سید علی ناشرالاحکام

نفر اول نشسته از راست: شهید حسین کاظمی

نفر سوم نشسته از راست: شهید داود دهاقین

تابستان سال 1364 در خط مقدم پاسگاه زید بودیم. 

زید پاسگاهی است مرزی در حد فاصل منطقة کوشک و شلمچه، و یکی از مسیرهای تهاجم بعثی ها در ابتدای جنگ به خاک میهن عزیزمان و به واسطه جادة بین المللی که تا قبل از انقلاب در کنار این پاسگاه وجود داشت، تهاجم از این مسیر به سادگی صورت گرفت و نیروهای عراقی خود را به سه راه حسینیه رساندند و سپس به طرف خرمشهر حرکت کردند.
زید، با دلاوری های رزمندگان در عملیات رمضان آزاد شد؛ عملیاتی در ماه رمضان، در تیرماه 1361. بچه ها از زید گذشته بودند، اما موانع صعب العبور و ترفندهای جدید دشمن سبب شد مواضع ما در خاک دشمن تثبیت نشود و آخرین خط دفاعی در همین پاسگاه زید شکل بگیرد. پاسگاه زیدی که شهدای آن غالباً تشنه بودند و خیلی از آنها در موانع و خاکریزهای مثلثی به جا ماندند. با این حال که نتوانستیم مواضع خود را در خاک عراق تثبیت کنیم، اما رزمنده ها، چه سوار بر موتور و چه پیاده آنقدر تانک زدند، که عملیات رمضان معروف به شکار تانک شد.
بار دیگر سال 62 پاسگاه زید، یکی از محورهای حمله به دشمن در عملیات خیبر بود که این بار هم از این محور موفق به کسب نتیجه نشدیم. از آن زمان به بعد پاسگاه زید خط پدافندی شد.

خط دفاعی ما آنجا تثبیت شده بود. ایران در سال 1364 دوباره تصمیم گرفت با حفر تونلی عملیات جدیدی را شروع کند. تقریباً فاصله ما با عراقی ها 800 متر بود. تونل به نیمه های خود رسیده بود که عراق متوجه می شود. عراق بین خط ما و خودش را آب رها کرد. آن شبی که آب به سنگرها نفوذ کرد ما خط بودیم. تمام پتوهای ما خیس شده بود خیلی حالمان گرفته شده بود به خصوص بچه هایی که شب و روز کانال را حفر می کردند و خاک ها را با گونی به بیرون منتقل می کردند. به دستور فرماندهی لشگر 14 امام حسین خط مقدم به عقب تر منتقل شد ولی خط اصلی برای حفاظت و نگهبانی همان خط قبلی بود. برای پشتیبانی و جابجایی نیز بین دو خط و بر روی آب با فاصله پل شناور نصب شده بود و ما از طریق همین پل های شناور به خط جلویی می رفتیم. بین دو خاکریز که حدوداً 200 متر فاصله بود حدود 1 متر عمق آب بود. وسط تابستان و هوا خیلی گرم بود چند روزی بود که وسوسه شده بودم وسط روز بپرم داخل آب ولی خوب بر این وسوسه غلبه می کردم و به زمان دیگری موکول می کردم. یک روز که هوا خیلی گرم بود طاقت نیاوردم  وسط روز که معمولاً به دلیل گرما تردد کم بود بدون هیچ مکسی از خاکریز گذشتم و در حال حرکت بر روی پل شناور در عمیق ترین جا بدون معطلی به آب پریدم. انگار دنیا را به من داده بودند. چند دقیقه ای نگذشته بود و در حالی که از لذت خنکی در خیالات خودم غوطه ور بودم صدای زوزه وحشتناکی آمد و حس کردم صورتم داغ شد. چند لحظه ای گیج بودم به خودم آمدم و از آب بیرون پریدم. بله خمپاره ای کنارم خورده بود ولی عمل نکرده بود ولی موج آب به شدت به صورتم پاشیده بود. آن روز من سالم ماندم. اگر اون خمپاره عمل می کرد چیزی از من باقی نمی ماند. قسمت ما این بود که زنده بمانیم و تا پایان جنگ شاهد پرواز بهترین دوستانمان باشیم.  


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۲
محله پایتخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی