شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها

 

از راست به چپ: شهید علی مقیمی،  جانباز آزاده اکبر رسولی نسب و شهید حسن کرمی  این دو شهید در عملیات کربلای 5 به شهادت رسیدند.

 

 خاطره ایی از عملیات کربلای 5 با رمز یا زهرا نویسنده 

 

قسمت اول

 

 

ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم             محتاج عطا و کرم فاطمه ایم

 

 

عمریست که از داغ غمش سوخته ایم             دلسوخته عمر کم فاطمه ایم

 

 

 

 

 

 این ایام مصادف با عملیات کربلای 5 است به همین مناسبت خاطره ای از عملیات کربلای 5 که یکی از بزرگ ترین عملیات های دفاع مقدس بود و با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا(س) در منطقه شلمچه و شرق بصره انجام شد را به رشته تحریر در می آورم. ذکر این نکته نیز ضروری است که عملیات کربلای 5 از تاریخ 19/10/1365 تا اواسط اسفند همان سال حدوداً به مدت دو ماه  به طول انجامید. صحنه های عجیب و معجزه گونه ای در این عملیات اتفاق افتاده که به مرور نسبت به انتشار آن اقدام خواهم کرد. 

 

 

در پاییز سال 65 اعزام به جبهه ها در قالب سپاهیان محمد(ص) انجام می گرفت. به مرور جوان ها به جبهه ها اعزام و سازماندهی می شدند. با شناسایی منطقه و به مرور با آماده شدن گردان ها عملیاتی در منطقه ابوالخضیب(جنوب خرمشهر) طراحی شد. لشکر امام حسین نیز تعدادی از گردان های خود را برای انجام عملیات به اروند رود برد. گردان ما نیز به عنوان گردانی که باید در شب دوم عملیات وارد می شدیم به نخلستان های مجاور اروند در جنوب خرمشهر رفتیم. این عملیات با نام کربلای 4 در تاریخ 3/10/65 شروع شد. قرار بر این بود که گردان یونس لشکر 14 امام حسین(گردان غواصان ) پس از عبور از اروند رود و شکستن خط اول دشمن، گردان های عمل کننده ی  بعدی با قایق به آن سوی آب منتقل شوند و در منطقه جزیره ام الرصاص عملیات ادامه یابد. در همان لحظه شروع عملیات خبر رسید که عملیات توسط منافقین لو رفته و ما متحمل خسارات زیادی شده ایم و تعداد زیادی از رزمندگان لشکر در گردان های دیگر به شهادت رسده بودند.. هر چند  عملیات لو رفته بود و دشمن کاملاً از نحوه عملیات آگاه بود ولی با این وجود خط دشمن شکسته شد و گردان های خط شکن در آن سوی اروند مستقر شدند. در همان روز اول ارسال آذوغه و مهمات با مشکلات زیادی مواجه و تقریباً غیر ممکن بود. برآوردها حاکی از آن بود که در صورت ادامه عملیات با تلفات زیادی مواجه خواهیم بود. به همین دلیل برای جلوگیری از افزایش تلفات و هزینه های جانبی در رده های فرماندهی ارشد جنگ تصمیم گرفته شد عملیات متوقف شود.

 

 

ایستاده از راست: شهید محمود عزیزی، شهید سید سعید میرباقری، شهید جلال رنجبر، شهید محمد علی گرجی، ابوطالب عزیزی، محمد علی جاگیری و شهید سید علی ناشرالاحکام

نشسته از راست: شهید حسین کاظمی، ابراهیم غضنفری، شهید داود دهاقین، محمد رضا فاطمی نیا( خالوحاجی)و سعید متین(زینلی)  به تایید یکی از ایثارگران افراد حاضر در عکس همه خوانساری هستند.

 

گردان ما نیز بدون این که وارد عمل شود به مقر اصلی لشکر برگشت. حال بچه ها به شدت گرفته شده بود و غم سنگینی بر اردوگاه شهید عرب (یکی از مقرهای لشگر 14 امام حسین) حاکم بود. با این حال و روز بچه ها اگر موفق به انجام عملیاتی نمی شدیم باید تعداد زیادی از نیروها به مرخصی فرستاده می شدند. به همین دلیل فرماندهان ارشد جنگ تصمیم به انجام عملیات جدیدی گرفتند و این موضوع در سخنرانی فرمانده لشکر (شهید خرازی) اعلام شد. این روند نیز طبیعی بود چون که حدود 100 هزار نفر بسیجی تحت نام سپاهیان محمد به جبهه آمده بودند.

لذا عملیات کربلای 5 به فاصله 15 روز طرح ریزی و در تاریخ 19 دی در منطقه شلمچه و شرق بصره شروع شد. ذکر این نکته ضروری است که از اوایل سال ١٣۶۴ ایران تصمیم به انجام عملیاتی در شرق بصره داشت. و برنامه ریزی و شناسایی منطقه از قبل در دستور کار بود. در این فاصله 15 روز میان عملیات کربلای 4 و کربلای 5 بر اساس یک تاکتیک مشخص تعدادی از لشکرها برای انحراف دشمن به غرب فرستاده شدند و چند عملیات محدود نیز انجام دادند. به همین دلیل دشمن به شدت سرگردان شده بود. در منطقه ای که عملیات باید انجام می شد دشمن در فاصله میان خط ما و خط خودش آب انداخته بود و موانع زیادی مانند مین های خورشیدی و سنگرها و کانال های  بتنی محکمی ساخته بود که نمونه آن در تصویر مشاهده می شود. واقعاً عبور از آن ها بسیار سخت بود. این منطقه نزدیک ترین منطقه به بصره بود و دشمن برای آن اهمیت زیادی قائل بود.

 

 

قرار بر این بود که گردان ما پس از ورود غواصان و گردان امیرالمومنین(ع) با استفاده از قایق در همان شب نوزدهم دی وارد شود. ما عصر روز 18 دی در خط اول خودی که یک خاکریز بلند که به اصطلاح به آن دژ گفته می شد مستقر شدیم و کاملاً آماده اجرای دستورات بودیم. همان شب اول گردان های خط شکن کارخود را به خوبی انجام و خط دشمن در همان ساعات اول شکسته شد. وظیفه ای که به عهده گردان ما بود توسط گردان های خط شکن انجام شد و به همین دلیل گردان ما وارد عملیات نشد. ما تا ظهر روز بعد در همان دژ مستقر بودیم. در روز اول تعداد اسرای عراقی آنقدر زیاد بود که انتقال آن ها به عقب با مشکلات جدی مواجه شده بود. ظهر روز اول عملیات  که خط اول دشمن کاملاً تصرف شده بود ما با قایق به آن طرف رفتیم. سنگرهای خط اول دشمن با کانل های بتنی به هم وصل بود. ارتفاع این کانال ها حدود 2 متر بود. و انواع و اقسام خوردنی و مهمات در سنگرها وجود داشت. موانع و استحکامات دشمن به حدی بود که ما به شدت از این که این موانع در کمترین زمان فرو ریخته متعجب شده بودیم.

 

 

بعداز ظهر فرمانده رده های مختلف در یکی از سنگرهای تصرف شده فرماندهی دشمن جمع شدیم و نقشه را فرمانده گردان برایمان تشریح کرد. بنا بود همان شب خط دوم دشمن را تصرف کنیم. بر اساس شناسایی که انجام شده بود، دشمن در خط دوم نیروی زیادی در سنگرها و کانال های ارتباطی آن مستقر کرده و تصمیم داشت پاتک سنگینی انجام دهد. برنامه عملیات این بود که قبل از پاتک دشمن، ما باید آن ها را غافلگیر می کردیم و به خط آنها می زدیم. نقشه عملیات گردان ما این بود که در یک محدوده مشخصی دو گروهان از دو طرف راه  دشمن را بسته و گروهان سوم که گروهان ما بود اقدام به پاکسازی خط دوم(کانال ها و سنگرهای بتنی و خاکریزهای نونی شکل ساخته شده در پشت کانال های بتنی) نماید. در سمت راست گردان ما نیز گردان امام حسن و در سمت چپ ما یکی از گردان های لشکر عاشورا( استان آذربایجان شرقی و غربی و زنجان) عمل نمایند. یادم است در آن شب ماه حدود ساعت 1 نیمه شب غروب می کرد و ما نیز باید عملیات را پس از غروب ماه شروع می کردیم.. پس از توجیه تیم های تحت امر و خواندن نماز مغرب و عشا در یک ستون حرکت کردیم. در کنار یکی از خاکریز ها که حدود 300 متر با کانال های دشمن فاصله داشت پناه گرفتیم. تمام پچه ها در حال راز و نیاز بودند. واقعاً زیر نور ماه چه چهره های مصمم و نورانی را می دیدم که واقعاً از توصیف آن ها عاجزم. به عنوان معاون فرمانده دسته در کنار تک تک بچه ها می نشستم و با آن ها خداحافظی و حلالیت می طلبیدم. حدود ساعت 12 شب صدای هلهله و صحبت کردن عراقی ها توجه ما را به خود جلب کرد. اطلاعات حاصل از آرایش دشمن نشان می داد که چند گردان از سپاه هفتم عراق به صورت فشرده در کانال ها مستقر شده و تصمیم داشتند که به لشکر عاشورا پاتک بزنند. پس از مشورت فرماندهان تصمیم گرفته شد در همان ساعت 12 ما عملیات را شروع کنیم. سریع 3 گروهان از هم جدا شده و در 3 ستون اقدام به حرکت به سمت کانال ها کردیم و با بستن کانال ها شروع به پرتاب نارنجک به داخل کانال های دشمن نمودیم. جنگ تن به تن سختی بین ما و دشمن شروع شده بود. رشادت بچه های گردان باعث شده بود،  هیچ راه فراری برای دشمن باقی نمانده باشد. افرادی از دشمن که که موفق به بالا آمدن از کانال می شدند، توسط رزمندگان هدف قرار می گرفتند و به هلاکت می رسیدند. البته تعدادی از نیروهای خودی نیز مانند فرمانده گروهان ما ( برادرخالقی) به شهادت رسیدند. تلفات دشمن در داخل کانال به حدی بود که صبح که ما برای در امان ماندن از آتش دشمن مجبور شدیم به داخل کانال برویم، داخل کانال مملو از اجساد عراقی ها بود به طوری که هنگام حرکت در داخل کانال تمام قسمت های لباس هایمان خونی شده بود و باید از روی جنازه ها می گذشتیم. پس از تصرف کامل خط دوم و خاکریزهای نونی شکل پشت آن ساعت 10 صبح گردان ما را به عقب منتقل کردند. خاکریزهای نونی شکل برای این طراحی شده بود که دشمن تصمیم داشت پس از تصرف کانال ها توسط ایرانی ها، از طریق این خاکریزها ما را غافلگیر کند. ولی عملاً دشمن موفق نشد از این خاکریزها که گفته می شد طراحی آن توسط کارشناسان اسرائیلی انجام شده است، استفاده کند. ذکر این نکته ضروری است که در لحظه لحظه هشت سال دفاع مقدس لطف خدا و امدادهای غیبی همیشه شامل حال رزمندگان بود. در این جنگ نابرابر ما با دشمنی مواجه بودیم که تا دندان مصلح بود و کشورهای غرب همه جانبه از آن حمایت می کردند و در طرف مقابل ما با نیروهای بسیجی به قول اصفهانی ها گتره ای(غیر قابل کنترل) و ارتشی مواجه بودیم که بعد از انقلاب نیاز به سازماندهی مجدد داشت. البته اگر چه ما از نظر توان نظامی با دشمن قابل مقایسه نبودیم ولی مدیریت حضرت امام(ره) و ایمان و صفا و صمیمیت رزمندگان بی نظیر بود.

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۱
محله پایتخت

در باره انتخابات ریاست جمهوری

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ب.ظ

بسمه تعالی


 پیرو درخواست بازدیدکنندگان وبلاگ در خصوص نظر مدیریت وبلاگ در مورد کاندیداهای ریاست جمهوری، به اطلاع می ساند این وبلاگ نظری در مورد کاندیداها ندارد و معتقد است همه کاندیداها صالح هستند و تاییدیه شورای نگهبان را با خود دارند. ما معتقدیم مردم ایران تحلیل گران خوبی هستند و به راحتی می توانند تشخیص دهند کدام یک از افراد در گذشته  عملکرد بهتری داشته است. به طور حتم وضعیت تورم، نرخ رشد اقتصادی، تعامل با جامعه جهانی و ده ها شاخص دیگر می تواند راهنمای خوبی برای انتخاب از میان نامزدهای محترم ریاست جهموری باشد.

مدیریت وبلاگ 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۲
محله پایتخت

امروز صبح با این پیام در مورد شهید محمدرضا عزیزی در وبلاگ مواجه شدم واقعاً شهدا زنده اند و ناظر بر اعمال و رفتار ما.


""  سلام .من محمد ۳۲ ساله اهل شهر رشت هستم امروز ۱۹ تیر سال ۹۵ هست، دیشب تمام مدت خواب میدیدم با یه پسر جوون باهم دور میزنیم و ایشون خیلی شاد و سرزنده بودن ، جزییات کمی از  خوابم یادم مونده فقط یادمه توی یه شهر کوچیک دور میزدیم.اما قبل از پاشدنم از خواب این جوون بهم گفت من شهید شدما!!! با تعجب اسمشو پرسیدم بهم یه میدون رو نشون داد گفت اسمش روشه، دیدم نوشته شهید محمد رضا عزیزی .... از خواب پاشدم چند بار اسمشو تکرار کردم که یادم بمونه و اومدم تو اینترنت سرچ کردم ، شهدای زیادی به این اسم بودن اما این عکسه نفر دوم تو سایت شما همون پسر جونه...من تا حالا خوانسار نیومدم و تا الان اصلا نمیدنستم کجاست ! اما ایشون و من سرحال و خوشحال ،دیشب تا صبح با هم خندیدیم و صحبت کردیم و گردش کردیم، ...‌حیف این جوونا که الان بین ما نیستن.   روحش شاد. از طرف من به خانوادش سلام برسونید.""



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۵
محله پایتخت

خاطره ایی از اعزام به جبهه به گویش خوانساری

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۹ ب.ظ

این خاطریه مال خومو داشیا. چون یگ یاقائیژ یگ اندان منفیو. اگه ادونگو یاقایی منتشر کردین قضیه سیگاره حذف کردین.

سال 61 که بشتمین پادگان نجف آباد واسه آموزش. یگ شی مین خشم شبانه هاماژون ببرت از وسط یگ رود خونه ایی اطراف نجف آباد که تا بالای کمرمون بیشته به مین او اون جی وسط زمسون.

وقتی ورگردایمین من به شدت سرمام بخورت و تب و لرز شدیدیم دارت. فکره کردان یگ 15 رویی از آموزشمون بیدشته به.

من ژون ببرت دکتر. خیلی حالم ود به.خلاصه خب نگنایان. به خاطر همین ورژونگرنایان خوسار.

تا بومیمین به خومون بجنبمین بعد عید گنا وا ابی نگنا پادگان بشان.صبرم کرد امتحانا خرداد تموم گنا.

بعدژ هر رو اشیدان بسیج و التماسم کرت مون برسننده جبهه. آخه 15 روم آموزش بدیبه.

ابی حیصلم ندارت بشان آموزش. اونا اژونه وات نه باید دوبره بشه آموزش بینه. فکر کران طبرزدی بیدربه مین بسیج.

اندی پیلم کرت تا این که اژونوات تو که سرهامات بخورت. به شرطی که آقاجاند باره امضا کرو، اعزامد کرمین.  البته این جی بواژان واسه پادگانه جی اثر انگشت آقاجانمم جعل کرته به.

مکافاتیمون دارت، اول که قبیلژون ندکرت بعدژ جی خا اژونوات آقاجاند باره رضایت هادو. مگه آقاجانم اتومه رضایت هادو. بژونم بیات آقاجانم بیدرنی. آخه آقاجانم مین یگ رزی مین تیرون و کروند کارژه کرت. خلاصه راضی گناننده که آجیم امضا کرو.

چند رویی جی ری مخ آجیمم کار بکرت تا بومه امضا کرو. حتی بژم بیات اگه نوره امضا کره اشان از پشت بونه خوم پرت کران ژیر. آجیم اژوات: ژیر خاک شی شالا، ادگو گور بشه. تو بلد نیه شلوارد بکشه بالا. اونوقت چه جوری ادگو بشه با عراقیا بجنگه

وچه هاچین درسد ورخون. بژم بیدوات مانی حالا که مدرسا تعطیلو.

تازه اگه ادگو مون ژیر خاک بشان. باید بوره امضا کره تا مون بشان جبهه شاید ژیر خاک بشتان.

این جوری ژیر خاک رفتن خیلی ویدرو تا این که خوم از پشت بونه پرت کران ژیر!!

اژ وات: هالا مون یگ چیم  بوات، مون لال گنان مانی: تو جی زووند گزه گیر.

 

خلاصه با این پیله کرتن مون آجیم یگ رو بومه مین بسیج وا ورق رضایتش امضا کرت.

البته یکی از دلایلی که باعث گنا آجیم راضی گنو، این به که محمود و علی اصغر(احمد ) عزیزی جی بنا به با اون اعزامه بشنده جبهه.

خلاصه بنا گنا رو 5 تیر سال62 بشمین. مون یگ شی جی مین رز مون افطاریم هادا.  خیلی از وچایی که امونگوا بشمین اون شی بیدردنده

تازه وچا تا سحر جی بموندنده. مجبور گنایان سحری جی هادان. علی مقیمی و محمود عزیزی جی اون شی خیلی کمکژون کرت.

آخر شی واسه این که درخوسنده مین رزه بشتمین با فرغون لحاف کرسیمون بارت.  اون شی آجیم تاسکبابژ راس کرتبه. که خیلی خوشمزه گنابه.

اون شی به خاطر این که یکی از وچا  سیگارژ بکشابه خیلی کتکژ بخورت(معذرتم ادگو از دون ببخچدین اونمون پتو پیچ کرت وا تا اژخورت بیمونخوست بعدژ جی مین پتو چهار نفری بیمونخوست به درختا)

بعد سحر جی تا صاحب زیر لاحافا درخفتنده. صاحب ابوالقاسم مقیمی و فضل الله داشی کیسرای علی، بومنده مین رزه وا اوژون واکرت زیر لاحافا. داستانیمون دارت با اونا.

خلاصه سردون درد ناران، رو اعزام. محمود عزیزی، حسین کاظمی، ابریم غضنفری، رضا خالوحاجی( من ننان مین خاطره دست ببران اون وقت فامیلش خالوحاجی به نه فاطمی نیا)، باقر قاضی، غلامرضا جهانگیری، احمد عزیزی، علی پورهاشمی، حسن مجتبایی، جلال رنجبر، محمد بهرامی فر، علی ناشرالاحکام، غلامرضا میرشفیعی، مرتضی حبیبی وا یگ چند تایی تر از وچا جی هیدنده که یادم نی. البته عکس اعزامه هو که ژیر خاطریه منتشر کران.

چون ماه روزه به، مینیبوسه مون پر خورتنی کرتبه تا از حد ترخص که رد گنایمین بخورمین.

مینی بوسه وقتی نزدیکای دومنی برسا. حمله مون کرت به خوراکیا. هالا بخور و کی بخور، زردلی، گیلاس، البالی، نون پنیر وا ...

خلاصه اون رو اعزام گنایمین اصفون وا از وا جی  بشتمین انرژی اتمی شهرک دارخوئین گردان امام حسین از تیپ امام حسین. چند رو بعدژ جی سرمون از سنندج برنارت.

 

پ. ن: انتظار نداربدین اومحل یگ وچه پونزه شونزده ساله ای مثل من فکر ود به سرژ بینه خوسو.

 این عکسه جی از همون اعزامو 👇👇

    راوی ابوطالب عزیزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۹
محله پایتخت

سه لام

امگو یگ خاطره ای از جبهه واسدون بواژان.

سال 63 مون با وچای خوسار خط مقدم جبهه منطقه عملیاتی فاو دردمین. فرمونده گردانمون شهید سید اکبر صادقی به.

چون اکثر وچا گردان خوساریدنده، به خاطر این که تماس بیسیم چیونجی خوساری به، مون بیسیم چی گردان هیدان. فاصلمون با عراقیا بعضی یاقا مین خط به پنجا متر جی نرسا.

جوری به که کنسرو ماهی یا کمپوت گیلاس و البالی و سو و گلابیمون  با دس پرته کرت واس عراقیا.

خطمون خیلی خطرناک به، ری این حساب مون مجبوریدان که شوما تا صاحبا خم هاچینان پا بیسیمه. ولی روا که خطر حمله کمتر به، یکی از وچام  هاچیژنا پا بیسمه.

یگ شی که تا صاحب کارم تموم گنا، نما( نماز) ورخوند که درخوسان. بعد نما شروعم کرت به سلام دادن به سه طرف.

ایزن که سمت مشهد ویسایان امدارت به امام رضا سلامم هادا یگهو دلم پرژ بکشا به سمت مشد، جوری که تا سلامم هادا بیمخوست زیر برمه.

اموات یا امام رضا الان چند سالو نگنو بوران مشد. پیل جی نداران. پس چه کران. ریم جی ورنترسو از کسی پیل غرض بکران. خود زونه. خیلی دلم تنگد گنو.

اینم بواتا و درخوفتان . چشمم گرم نگنابه که صدا ماشین تدارکات که صحبونه  نون و گرمکژ بارتبه بلند گنا.

چون اون منطقیه مین دید مستقیم عراقیها هیدمین،  رانندیه شروعژ کرت به بوق و داد و بیداد که بابا یکی بیو اینا تحویل گیرو، جالب این به که اومحل هیش کدوم از وچا مین سنگرمون درنیدنده، ننان کادرنده. خلاصه من چاره ایم ندارات مجبور کنایان وریسان وا آذوغیه تحویل گیران.

ابی خو از کلم بپرا وا بشه، شروعم کرت با گرمکا فالوده راس کران. بومان بشان لیوانا جلی سنگره بشوران یگ خمپاره ای بیکفت ری سنگره وا چند تا ترکشم نوش جان کرت. 

جوری که با هواپیماسر از مشدم برنارت. خلاصه بعد از یگ مدتی که یگ مقدار ریبرا گنایان هر شی با عصا  از مریض خونیه مین مشد اشیدان حرم  تا صاحبا.

خلاصه اسکان و صحبونه و نهاهار و شام همه مین مریض خونیه مفتی. وا زیارت دلچسب . اموات امام رضا نیکردان که هواسد به همه یاقاهو. وچا اون رو من از آرزوم تا اجابت آرزوم نیم ساعتژ  نکشا. مشخص گنا امام رضا نه مشد و نه خط مقدم بلکم هر یاقا که بواژدین بیدرو

.

جانباز اکبر بخشی نفر اول نشسته از چپ و در کنار ایشان شهید اکبر تولایی و شهید سید سعید میرباقری.

شهیدسیداکبر صادقی نفر اول ایستاده از راست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۹
محله پایتخت

قسمتی از وصیت نامه شهید سید سعید میرباقری

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ب.ظ


شهید سید سعید میرباقری:

شهید سعید است و شهادت سعادت، بار خدایا این بار از تو چیزی می خواهم که می دانم به این زودی ها نصیبم نمی کنی، از تو شهادت را می خواهم من به داشتن چنین والدینی افتخار می کنم که فرزندشان را در راه خدا تربیت کرده اند.

شهید سید سعید میرباقری تک فرزند پسر خانواده بوذ.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۶
محله پایتخت

به مناسبت عملیات بیت المقدس( فتح خرمشهر)

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ب.ظ
سوم خرداد مصادف با سال روز آزادسازی خرمشهر از چنگال بعثیان است. این روز نقطه عطفی مهم در جنگی که 8 سال بر ما تحمیل شد را رقم زد. به همین مناسبت روند عملیات که حدود 20 روز به طول انجامید را مرور می کنیم.

مرحله اول: در محور قرارگاه قدس (شمال کرخه کور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحکامات متعدد، پیشروی نیروها به سختی امکان پذیر بود و در این میان تنها تیپ های 43 بیت المقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کرده و منطقه ای در جنوب رودخانه کرخه را به عنوان سرپل تصرف کنند. عدم پوشش جناحین این یگان ها باعث شده بود که فشار شدید دشمن بر آن ها وارد شود. 

در محور قرارگاه فتح، یگان های خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند. 

در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود با تلاق در کنار جاده اهواز – خرمشهر و هم چنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند. 
الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و هم چنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار عملیات شب دوم قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیکن برخی رخنه ها همچنان باقی بود تا این که سرانجام پس از 5 روز، جاده اهواز – خرمشهر از کیلومتر 68 تا کیلومتر 103 تثبیت و کلیه رخنه ها ترمیم شد. 

مرحله دوم: در این مرحله آزاد سازی خرمشهر از دستور کار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد که قرارگاه های فتح و نصر از جاده اهواز – خرمشهر به سمت مرز پیشروی کنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف سرپل در جنوب کرخه کور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد. 

دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکر های 5 و 6 خود را به عقب کشاند. به نظر می رسید این عقب نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکرها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر. 
در پی این عقب نشینی که از ساعات اولیه روز 18/2/1361 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن ها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه ای که توسط قرارگاه نصر به عنوان سرپل تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند. 

مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حرکت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل کننده که متشکل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 19/2/1361 عملیات خود را آغاز کردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمرکز نیرو در خطوط پدافندی اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تکرار این عملیات در روز بعد نیز به شکست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان ها داده شود. هم چنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد علیه السلام از قرارگاه فجر نیز در حرکت بعدی استفاده شود. 


به وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یکان های رزمنده، در صحنه عملیات بیت المقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقی ها بر روی شط العرب و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزنده ای در آزاد سازی خرمشهر ایفا کردند. 
در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیروها با ورود به شهر، آنرا از لوث وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند. 
از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که تعدادی از این قایق ها توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آن ها غرق شدند. 

نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعد ازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه 3 بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقب نشینی کردند. 
در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر خین جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد. 
در ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که 24 ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند. 

در ساعت 2 بعد از ظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد. 
بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت و پیکره پاک آن از لوث وجود متجاوزان تطهیر گردید. 
رزمندگان اسلام در اولین اقدام خود پس از آزاد سازی شهر، نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند. خبر آزاد سازی خرمشهر به سرعت در همه جا طنین افکند و ملت ایران اسلامی را که مدت ها در آرزوی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق در شادی و سرور کرد. مردم به خیابان ها ریختند و با پخش شیرینی به جشن و شادی پرداختند. در پایان آن روز امت شهید پرور ایران با حضور در مساجد، نماز شکر به جای آورده و با فرا رسیدن شب به یمن پیروزی حق بر باطل بر پشت بام ها ندای الله اکبر سردادند.

کلیپ زیبایی از شهدای خوانسار توسط یکی از همشهری های گرامی ساخته و برای ما ارسال شده است. به مناسبت سالروز آزاد سازی خرمشهر این کلیپ زیبا را منتشر می کنیم.

افراد در عکس: 
ردیف اول از سمت راست: شهید احمد حافظی، شهید سید اکبر صادقی، جانباز ابراهیم غضنفری، شهید اکبر علی احمدی، و جانباز مسعود اسدی
ردیف دوم از سمت راست: شهید مجید علایی، محمد رضا فاطمی نیا( خالوحاجی)، شهید سید محمد مهدوی و نفر ایستاده چسبیده به ستون: شهید حبیب اله صالحیان
این عکس گردان موسی ابن جعفر لشگر 14 امام حسین است که در مسجد جامع خرمشهر گرفته شده است. فرمانده گردان سردار  شهید سید اکبر صادقی بوده است.
     

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۰
محله پایتخت

مروری بر خاطرات تابستان سال 1364 در پاسگاه زید عراق

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ب.ظ

شهدای عکس بالا

نفرات اول تا چهارم ایستاده از راست:شهید محمود عزیزی، شهید سید سعید میرباقری، شهید جلال رنجبر و شهید گرجی

نفر اول ایستاده از چپ: شهید سید علی ناشرالاحکام

نفر اول نشسته از راست: شهید حسین کاظمی

نفر سوم نشسته از راست: شهید داود دهاقین

تابستان سال 1364 در خط مقدم پاسگاه زید بودیم. 

زید پاسگاهی است مرزی در حد فاصل منطقة کوشک و شلمچه، و یکی از مسیرهای تهاجم بعثی ها در ابتدای جنگ به خاک میهن عزیزمان و به واسطه جادة بین المللی که تا قبل از انقلاب در کنار این پاسگاه وجود داشت، تهاجم از این مسیر به سادگی صورت گرفت و نیروهای عراقی خود را به سه راه حسینیه رساندند و سپس به طرف خرمشهر حرکت کردند.
زید، با دلاوری های رزمندگان در عملیات رمضان آزاد شد؛ عملیاتی در ماه رمضان، در تیرماه 1361. بچه ها از زید گذشته بودند، اما موانع صعب العبور و ترفندهای جدید دشمن سبب شد مواضع ما در خاک دشمن تثبیت نشود و آخرین خط دفاعی در همین پاسگاه زید شکل بگیرد. پاسگاه زیدی که شهدای آن غالباً تشنه بودند و خیلی از آنها در موانع و خاکریزهای مثلثی به جا ماندند. با این حال که نتوانستیم مواضع خود را در خاک عراق تثبیت کنیم، اما رزمنده ها، چه سوار بر موتور و چه پیاده آنقدر تانک زدند، که عملیات رمضان معروف به شکار تانک شد.
بار دیگر سال 62 پاسگاه زید، یکی از محورهای حمله به دشمن در عملیات خیبر بود که این بار هم از این محور موفق به کسب نتیجه نشدیم. از آن زمان به بعد پاسگاه زید خط پدافندی شد.

خط دفاعی ما آنجا تثبیت شده بود. ایران در سال 1364 دوباره تصمیم گرفت با حفر تونلی عملیات جدیدی را شروع کند. تقریباً فاصله ما با عراقی ها 800 متر بود. تونل به نیمه های خود رسیده بود که عراق متوجه می شود. عراق بین خط ما و خودش را آب رها کرد. آن شبی که آب به سنگرها نفوذ کرد ما خط بودیم. تمام پتوهای ما خیس شده بود خیلی حالمان گرفته شده بود به خصوص بچه هایی که شب و روز کانال را حفر می کردند و خاک ها را با گونی به بیرون منتقل می کردند. به دستور فرماندهی لشگر 14 امام حسین خط مقدم به عقب تر منتقل شد ولی خط اصلی برای حفاظت و نگهبانی همان خط قبلی بود. برای پشتیبانی و جابجایی نیز بین دو خط و بر روی آب با فاصله پل شناور نصب شده بود و ما از طریق همین پل های شناور به خط جلویی می رفتیم. بین دو خاکریز که حدوداً 200 متر فاصله بود حدود 1 متر عمق آب بود. وسط تابستان و هوا خیلی گرم بود چند روزی بود که وسوسه شده بودم وسط روز بپرم داخل آب ولی خوب بر این وسوسه غلبه می کردم و به زمان دیگری موکول می کردم. یک روز که هوا خیلی گرم بود طاقت نیاوردم  وسط روز که معمولاً به دلیل گرما تردد کم بود بدون هیچ مکسی از خاکریز گذشتم و در حال حرکت بر روی پل شناور در عمیق ترین جا بدون معطلی به آب پریدم. انگار دنیا را به من داده بودند. چند دقیقه ای نگذشته بود و در حالی که از لذت خنکی در خیالات خودم غوطه ور بودم صدای زوزه وحشتناکی آمد و حس کردم صورتم داغ شد. چند لحظه ای گیج بودم به خودم آمدم و از آب بیرون پریدم. بله خمپاره ای کنارم خورده بود ولی عمل نکرده بود ولی موج آب به شدت به صورتم پاشیده بود. آن روز من سالم ماندم. اگر اون خمپاره عمل می کرد چیزی از من باقی نمی ماند. قسمت ما این بود که زنده بمانیم و تا پایان جنگ شاهد پرواز بهترین دوستانمان باشیم.  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۷
محله پایتخت

شهدای خان طومان

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۸ ب.ظ

در روز جمعه تکفیری های مستقر در اطراف شهرک خان طومان حومه حلب سوریه پایبندی به آتش بس را نادیده گرفته و ناجوانمردانه قواعد بازی را به هم زده با یورش به شهر تعدادی از بهترین عزیزان این مرز و بوم و دلیرمردان حزب الله لبنان و لشگر فاطمیون را به شهادت می رسانند. خدایا تو شاهد باش که این غیورمردان برای امنیت کشور خط دفاعی مقاومت را صدها کیلومتر آنسوی مرزها برده اند تا خانواده های ایرانی در امنیت کامل زندگی کنند. خدایا تو شاهدی که این تصاویر یادآور دفاع جانانه جوانان این مرز و بوم در مقابل بعثیان بود که دنیا پشت سر آن ها ایستاده بود. خدایا به حرمت خون شهیدان ما را شرمنده این شهدا نگردان. خدایا به ما توان ادامه راه این غیورمردان را عطا کن.

اسامی نهایی شهدای مازندرانی در خان‌طومان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۸
محله پایتخت

نوروز سال 1364 در خط مقدم پاسگاه زید

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ق.ظ


خدایا; پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم، امیدم به توست، پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنی، رحمتت را در بهار طبیعت بر همه کسانیکه برایم با ارزشند جاری کن...


شهید عبدالله( پرویز) کلوشانی


فروردین سال 1364 برای ما فراموش نشدنی است. ما در خط مقدم پاسگاه زید (زید، پاسگاهی مرزی است و در حد فاصل منطقه کوشک و شلمچه قرار دارد) مستقر بودیم. هر چند خط مقدم بود و روبروی ما به فاصله 800 متری خط دشمن بود ولی خوب اوضاع بد هم نبود و می شود گفت روزگار خوشی داشتیم. بخصوص موشهای صحرایی مشکی رنگ که وقتی با سنگ و کلوخ از آن ها پذیرایی می کردیم بر می گشتند و چپ چپ نگاه می کردند. باور کنید این موش ها بحدی قدرت داشتند که تله موش ها را تا چند متری با خود می بردند. یکی دو روز به عید مانده بود تصمیم گرفتیم سفره هفت سین درست کنیم. هفت سین ما سوره یاسین(فرانی کوچک دارای سوره یاسین) ، سکه، سنبه اسلحه، ساعت، سرنیزه، سفره و رزمنده ایی به نام سعید بود که توافق کرده بودیم هنگام سال تحویل  در سفره بنشیند. البته سعید گفته بود که باید از من پذیرایی کنید و گرنه هفت سینتان را به شش سین تبدیل می کنم.  هوای بهار بسیار دل انگیز بود. عصرها با یک بلند گوی دستی با عراقی ها کل کل می کردیم. همانطور که گفتم فاصله ما با عراقی ها شاید 700 تا 800 متر بود.ساعت های خاصی قبل از غروب یک طلبه جوان با بلندگوی دستی به زبان عربی از عراقی ها دعوت می کرد تا به ما ملحق شوند و به آن ها اطمینان می داد در امان هستند. از طرف دیگر بلندگوی عراقی ها هم با زبان فارسی از ما می خواست که به آن ها ملحق شویم. گوینده عراقی می گفت که از گروه رجبی است و به عراق پناهده شده و شرایط خوبی دارد و در رفاه است. وقتی که طلبه رزمنده به او می گفت این رفاه تو به قیمت وطن فروشی چه ارزشی دارد. منافق آن سوی خط عصبانی می شد و فحش های رکیکی می داد. بگذریم فکر کنم روز سوم فروردین بود که سر و کله یک گروه دانشجوی اصفهانی در خط پیدا شد. به نظر می رسید مسئول آن ها شخصی به نام عبدالله کلوشانی است. کلوشانی به سنگر ما آمد و گفت که گروهی از دانشجوهای دانشگاه های صنعتی و اصفهان هستند. خود کلوشانی دانشجوی رشته مهندسی مواد دانشگاه صنعتی اصفهان بود. می گفت برای کمک به رزمندگان به جبهه آمده اند. در بدو ورود گفت که خاکریزها و سنگرها استحکام ندارد. خط را بررسی کرد و گفت که باید سنگرها از نو ساخته و سقف آنها با الوار پوشانده شود تا استحکام بیشتری داشته باشد. می گفت گونی های سنگرها باید پهن باشد. خلاصه در این 15 روزی که مهمان ما بود پدر همه ما را درآورده بود و عید ما را خراب کرده بود. برای ساخت سنگرها حسابی دستهای ما تاول زده بود. آقای مهندس حتی دستور دادند محل سرویس بهداشتی هم  تغییر کند. فکر کنم روز 17 فروردین بود که آرام آرام شال و کلاه کردند و تصمیم به رفتن گرفتند. او می گفت که 20 فروردین کلاس هایشان در دانشگاه شروع می شود. بچه ها همه خوشحال شده بودند و همه ما به خاطر رفتن آن ها با دممان گردو می شکستیم . خلاصه صبح از همه خدا حافظی کردند و رفتند. نزدیک های ظهر بود که ماشین تدارکات غذا آورده بود. وقتی که از سنگر برای گرفتن غذا خارج شدم دیدم که آقای مهندس کلوشانی دوباره به خط برگشته است. وقتی خبر را به بچه ها دادم آه و ناله همه درآمد. مهندس می گفت که در شهرک دارخویین( مقر اصلی لشکر 14 امام حسین)به حمام رفته و آماده رفتن به اصفهان بوده اندولی اعلام شده بود که اتوبوس ها روز 18 فروردین به اصفهان می روند به همین خاطر تصمیم گرفته بود شب را در خط بگذراند و مدت زمان بیشتر ی تجربیات مهندسی خود را در خط پیاده کند. آقای مهندس بعد از این که وسایلش را داخل سنگر ما گذاشت، برای رفع حاجت از سنگر خارج شد و به سرویس بهداشتی رفت. همزمان با رفتن او صدای یک خمپاره 120 سنگر را به لرزه درآورد. من به بیرون رفتم و دیدم خمپاره نزدیکی سرویس بهداشتی منفجر شده است. خیلی نگران شده بودم به سمت سرویس بهداشتی رفتم و دیدم خمپاره مستقیم به داخل چاه فاضلاب سرویس بهداشتی اصابت کرده است. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که  فاضلاب های سرویس های بهداشتی صحرایی فقط پلاستیک برای رعایت بهداشت و جمع نشدن مگس ها پوشیده می شد. خیلی نگران آقای مهندسی شده بودم. احتمال دادم داخل سرویس ترکش خورده است. به سرعت پرده سرویس را کنار زدم و به داخل سرویس رفتم. دیدم آقای کلوشانی ایستاده و خوشبختانه سالم است ولی سر تا پای او را محتویات فاضلاب پوشانده است. چون سرویس سقف نداشت به همین خاطر با اصابت خمپاره به چاه فاضلاب محتویات آن به بالا پرتاب و به داخل سرویس ریخته بود که مهندس ما هم بی نصیب نمانده بود. خنده ام گرفته بود.   سریع لباس و آب در اختیار ایشان گذاشتیم تا زودتر از این شرایط خلاص شود.

مهندس کلوشانی فردای آن روز رفت . بعد از رفتن او بچه ها می گفتند حقش بود این چند روز خیلی ما را اذیت کرد. ولی الحق و النصاف نشان می داد که در آینده می تواند مدیر قدرتمندی باشد. عکس او هم همین را نشان می دهد. بعد از رفتن او من دیگر او را ندیدم. 

...........

در سال 70 برای یادواره شهدای دانشجو به دانشگاه صنعتی رفته بودم. برای خواندن نماز جماعت ظهر و عصر به مسجد دانشگاه رفته بودم. در ورودی مسجد عکس شهدای دانشگاه را زده بودند آنجا بود که متوجه شدم عبدالله کلوشانی در اوایل سال 1365 در ادامه عملیات والفجر 8 یعنی یکسال بعد از آن واقعه در منطقه فاو شهید شده است. 



شهید عبدالله کلوشانی نفر اول نشسته از راست


راوی یکی از رزمندگان خوانساری

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۵۵
محله پایتخت