شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

گرامی داشت هفته دفاع مقدس

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ب.ظ

خورشیدهای خاک نشین یادشان بخیر

پل های آسمان به زمین یادشان بخیر

دستهای روبه علقمه مانده بروی خاک

پاهای بوسه داده به مین یادشان بخیر

چندین هزار یوسف از‎ ‎اینجا گذشته اند

ما مانده ایم و آه همین یادشان بخیر

۳۴ سال از روزی که دشمن به مرزها حمله کرد گذشت. شهرها رنگ دیگری گرفتند. نوجوانان این سرزمین که خود را برای رفتن به مدرسه آمده می کردند، دانش آموز مدرسه دیگری شدند. ناگهان بزرگ شدند، جوانان مان مرد شدند. مردانی که هشت سال عاشقی کردند. جان های خود را در دست گرفتند و از مرزهای سرزمین مادری دفاع کردند و در تاریخ ثبت شدند. به اسم عشق ثبت شدند. به اسم مردانگی. به اسم ایستادگی. برای همیشه روی چشم های ما جا دارید.



ایستاده از راست:شهید سید علی ناشر الاحکام، جانباز فرهنگی علی اصغر میرشفیعی، شهید داود دهاقین، مرحوم حمید بهارلویی، شهید حسین کاظمی، محمد رضا فاطمی نیا( خالوحاجی)

نشسته از راست: شهید جلال رنجبر، سعید زینلی، شهید مجتبی شجاعی، عبداله دادفر( کفاشی)، شهید سید سعید میرباقری، شهید محمود عزیزی، جانباز ابراهیم غضنفری، شهید عزت اله خوب بخت

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۳
محله پایتخت

.......آن روز از سنگر فرماندهی بما خبر دادند که امشب ساعت 8/45 دقیقه تا 9 شب آتش تهیه روی سر عراقیها بریزیم لذا گردان ما که در خط مقدم پدافندی جاده ام القصر مستقر بود میبایست هماهنگی و آمادگی لازم داشته باشد و هماهنگ با توپخانه، ادوات و زرهی با سلاحهایی که در اختیارمان بود عمل میکردیم به همین خاطر عصر آن روز با شهید بزرگوار محمود عزیری مشغول چک کردن تک تک سنگرها ی نگهبانی و سنگرهای استراحت نیروها و همچنین مهمات و تجهیزات و میزان آمادگی و چینش نیروها شدیم تا اینکه به سنگر تیر بار رسیدیم و ایشان تاکید داشتند که زمان آتش تهیه خودشان پشت تیر بار باشند که من مخالفت میکردم در نهایت تصمیم را به خود ایشان واگذار کردم و قرار گذاشتیم صبح ِهنگامی که ماشین جهت بردن برادرانی که نیاز به حمام داشتند می آید با هم به حمام در مقر لشکر کنار اروند اسکله چهار چراغ برویم .

عقربه های ساعت 8/45 را نشان میداد و ندای الله اکبر از پشت بیسیم بگوش رسید  ناگهان انبوهی از اتشبارهای مختلف بر سر عراقیها اجرای آتش نمودند (گلوله های توپ. خمپاره . کاتیوشا . تیر بار . آرپی جی . و سلاهای سبک در دست نیروهای رزمنده ) 15 دقیقه ای این اتشباری ادامه داشت و بعد از این میبایست نیروها بغیر از نگهبانها به داخل سنگر های اجتماعی و استراحت بروند . چون بعد از این بطور معمول عراقیها جواب این آتش تهیه را میدادند و انهم با آنهمه سلاحهای متنوع و حجم سنگین آتش که میتوان گفت چندین برابر ما بود . شهید محمود عزیزی تمام نیروهای آماده تحت امر خود را به سنگرهای استراحت هدایت نمودند . و خود ایشان که آخرین نفر بودند که میخواستند به سنگر بروند که ناگهان گلوله خمپاره ای بین سنگر تیر بار و سنگر اجتماعی فرود می آید و ترکش ریزی به اندازه یک نخود به قلب ایشان اصابت میکند همسنگران ایشان سریعا آمبولانس خبر میکنند و پیکر پاک و مطهر ایشان را به پشت جبهه منتقل میکنند. اما آن شب هیچ یک از دوستان که شاهد این واقعه بودند من را خبردار نکرده بودند آنهم به این خاطر بود که علاقه و الفتی که بین ما بود در اولین برخورد هر شخص نا آشنا فکر میکرد که ما با همدیگر دوقلو هستیم .

تا اینکه  هنگام اذان طبق قراری که گذاشته بودیم من منتظر شهید عزیزی بودم چند دقیقه ای گذشت و خبری از ایشان نشد و ماشین حمام نیز بدون اینکه من متوجه بشوم و بی سر صدا از کنار سنگر ما میرود . نگران شدم رفتم کنار سنگر ایشان و از بیرون او را صدا کردم اما جوابی نشنیدم دوباره ایشان را صدا زدم باز جوابی نشنیدم به داخل سنگر رفتم دیدم هر کس به کاری مشغول است از آنها پرسیدم پس چرا جواب نمی دهید ؟

 محمود کجاست ؟

چون از رابطه ما خبر داشتند و نمیخواستند من متوجه بشوم لذا با هماهنگی که قبلا بین خودشان کرده بودند . یکی از آنها گفت !

محمود با ماشین تدارکات برای استحمام به عقب رفت !

من گفتم : با من قرار گذاشته بود .

ناراحت شدم : و گفتم ای نا....... الان میرم حسابشو کف دستش میذارم . و از داخل سنگر بیرون آمدم. با کمال تعجب دیدم یکی دیگر از ماشینهای تدارکات به رانندگی اکبر زنجیر بند کنار سنگر با دو سه نفر دیگر به من اشاره کردند آقای غضنفری مگه نمیخواهی به حمام بروی زود باش ما منتظر شما هستیم دیر بجنبی نماز قضا میشه . من هم که بی خبر از همه چیز سوار ماشین شدم و بهمراه آقای زنجیر بند و دیگر دوستان راهی اسکله در کنار اروند شدیم در بین راه زنجیر بند چند بار گفت خب آقای غضنفری دیشب چه خبر ؟ کسی طوریش نشد ؟ منهم گفتم نه بحمدالله اوضاع خوب و وفق مراد بود .

زنجیر بند : اما انگار یکی از بچه های خوانسار موج انفجار گرفته

گفتم : نه . چون اگه اتفاقی افتاده بود به من خبر میدادند

زنجیر بند : اما من 100% میدانم که یکی از بچه های خوانسار رو موج انفجار گرفته

من به ایشان گفتم : خواب دیدی خیره !

اما در طول مسیر هر کاری کرد نتونست بمن بگه که محمود شهید شده . اما تو دلش میگفت عمو . بیخودی سراغش رو نگیر این تویی که خواب دیدی خیره . محمود الان پیش خداست .

بالاخره به مقر تدارکات کنار اسکله رسیدیم پس از اقامه نماز صبح  من سراسیمه و با عجله به داخل محلی که در آن تعدادی حمام صحرای تعبیه کرده بود رفتم برای تسویه حساب با کسیکه بفکر خودم بدقولی کرده و من را پیچونده ! هر چه گشتم و صداش کردم  پیداش نکردم به داخل سنگر تدارکات رفتم و از آنها سراغش را گرفتم اما آنها هم برای اینکه مرا دست بسر کنند و با لحنی تند گفتند مگر ما اینجا مسئول آمار برداری از نیروها هستیم و یا اینکه ستاد گمشده گانیم

نا امید برگشتم و دنبال نقشه ای میگشتم که چگونه با او ( شهید عزیزی ) بر خورد کنم و چی بهش بگم . یکی دو ساعتی گذشت صبحانه را در همان سنگر تدارکات خوردم و دوباره با اکبر زنجیر بند به خط مقدم برگشتم . در بین را ه باز گشت اکبر از هر دری صحبت بمیان آورد تا اینکه دل به دریا زد و گفت بابا محمود دیشب ترکش خورده و به عقب بردنش !

رنگ از رخسارم پرید صورتم مثل گچ شده بود باورکردنی نبود . اما حقیقت داشت . لحظه ای بخود آمدم و برای خودم تاسف خوردم چون شهادت حق چنین مردانی است و او به آرزوی قلبیش که چندین سال انتظارش را میکشید، رسیده بود و تنها کاری که ما میتوانیم بکنیم ادامه راهش بود لذا در همین افکار سیر میکردم که بخط مقدم رسیدیم  همه دوستان نگران و مضطرب و ناراحت از اینکه چه کسی را از دست داده بودند   و چه عکس العملی از من میبینند . و من نیز با روحیه ای مضاعف همه دوستان را آرام و دلداری دادم هنگام غروب فرمانده گردان خبر دادند که میخواهیم گروهان را از خط جابجا کنیم و بچه های خوانسار به یک مرخصی اجباری جهت شرکت در مراسم تشیع جنازه شهید محمود عزیزی بروند. اما افسوس که یک روز دیر رسیدیم و توفیق شرکت و وداع با این شهید دوست داشتنی و خوش طبع و شاد را پیدا نکردیم اما یاد و خاطره و رشادتهای این شهید بزرگوار همیشه در قلب ماست . اگر عمری باقی بود خاطرات با این شهید بزرگوار را قلم فرسایی خواهم کرد . هدیه به ما همشهری های عزیز 



از سمت راست: شهید محمد عزیزی، جانباز ابراهیم غضنفری و شهید حسین کاظمی

سد قشلاق سنندج - انتهای پادگاه لوله (مقر تاکتیکی لشکر )


این عکس مربوط به تشییع جنازه شهید علی مقیمی است که در 5 اسفند سال 1365 در منطقه شلمچه در کربلای 5 به شهادت رسید. افرادی که زیر تابوت را گرفته اند سمت راست ابراهیم غضنفری و سمت چپ شهید محمود عزیزی است. محمود 6 ماه بعد از این تاریخ یعنی شهریور سال 1366 به شهادت رسید. یکی از رزمندگان نقل می کرد بعد از شهادت علی برای زیارت قبور شهدا  با محمود به گلستان شهدا رفته بودیم قبر سمت چپ علی مقیمی خالی بود. محمود با اطمینان می گفت این قبر من است. البته به پدر شهید حسن استاد رحیمی که مسئول گلستان شهدا بود سفارش کرده بود که این قبر را برایش نگهدارند. 4 ماه بعد از اون تاریخ  محمود در آن قبر آرام گرفت. 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۲۱
محله پایتخت

وصیت نامه شهید محمود عزیزی

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۱۴ ق.ظ

خدمتتان عرض کنم که درخواست های زیادی برای انتشار وصیت نامه شهدا داشتیم. امروز وصیت نامه شهید محمود عزیزی را منتشر می کنیم. وصیت نامه این شهید دنیایی از مطالب اخلاقی آموزنده دارد. 


بسم الله الرحمن الرحیم

 

اللهم الجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد وآل محمد

 

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود و سلام خدمت آقا امام زمان و نائب برحقش امام خمینی روحی له الفداء و با درود و سلام بر خانواده معظم
شهداء – اسراء – مفقودین و جانبازان انقلاب خونبار اسلامیمان وبا سلام بر شما امت قهرمان .

من محمود عزیزی فرزند محمدصادق مسلمان (شیعه) با آگاهی تمام بریگانگی خداوند شهادت میدهم و بر این شهادت نیز پایدار میباشم که حضرت محمد(ص) فرستاده او و پیامبری بودند که با آمدن آن پیامبر دین اسلام کامل شده من نیز پیرو اسلامی هستم که از پیامبر بوسیله امامان معصوم و فقهای اسلامی به رهبرکبیر انقلاب و حضرت امام روحی له الفداء رسیده است و پیرو این رهبر وتابع این حکومت که اسلامی میباشد هستم و هرحکومت و دولتی که بخواهد با این رهبر و این حکومت مخالفت کند کافر میدانم وبا آن تا آخرین لحظه عمرم در میدان مبارزه همگام با رزمندگان مبارزه میکنم .

حقیر برحسب وظیفه چند جمله ای را به عنوان سفارش برای ملت و رزمندگان غیور و خانواده عزیز خصوصا مادر بزرگوارم بر روی کاغذ می آورم .

وصیت به مادر بزرگوار و خانواده عزیز:

مادر من با اجازه شما به مدرسه عشق یعنی جبهه رفتم پس از شما میخواهم که بعد از شهادت فرزندتان صبر را منشاء کار خویش قرار دهید ودر مصیبت از خدا رسیده تحمل بکنید امید است که انشاءالله خداوند هدیه ناقابل شما راقبول نماید .

مادر وبرادران و خواهران عزیز پیرو انقلاب و رهبر باشید که رهبری اسلام رسول الله(ص) به دست همین رهبر است .

نمازهایتان را در اول وقت بخوانید هنگام ناراحت شدن برای از دست دادن من یادی از مصائب امام حسین (ع) و انصار او بکنید و بخاطر از دست دادن من انتظاری از انقلاب نداشته باشید .

وصیت به امت قهرمان :

امید است همانگونه که از اول انقلاب تا به حال به این رهبر و این حکومت وفادار بودید وفادارتر بشوید وبا کمک خودتان جبهه ها را تقویت کنید .

 خانواده های عزیز رزمندگان ، جبهه ها را میدان کشته شدن فرزندانتان نپندارید که هیچ بنده ای از دنیای مادی به عقبی نمی پیوندد مگر به اذن الله (آیه 144 سوره بقره) میفرماید :  هیچکس جز به فرمان خداوند نخواهد مرد اجل هرکس در لوح قضای الهی بوقت معین ثبت شده است .

 

وصیت به رزمندگان عزیز:

این رهروان راه خمینی روحی له الفداء واین پیروان راه حسینی ، اینهایی که با حماسه آفرینیهایشان پشت ابرقدرتهای جنایتکار را خم کرده و پوزه متجاوز
صهیونیستی را به خاک مالیده اند ، حقیر از آنها تقاضا دارم که استوار ومقاوم در راه بمانند .

 دوستان ؛ شهیدان را از یاد نبرید با رفتن به جبهه و حماسه آفرینی روی اسلام و امام و انقلاب را سفید کنند .

چند کلام دعا که انشاءالله با آمین شما عزیزان این حقیر نیز به آن آرزویی که دارم برسم :

پروردگارا ؛ معبودا ؛ چه خوش است ملاقات با تو ؛ چه زیباست محشور شدن با شعار لااله الاالله ؛ چه خوش طراوت است در بهشت با نور قرآن وارد شدن و چه جای سر بلندی است با انبیاء و اولیاء و شهداء ؛ پس خداوندا مرا در زمره این گونه افراد قرار ده .

خداوندا ؛ دوستان
شهیدم از محرم گرفته تا والفجر 8 و تا کربلای 10 همه رفتند ومرا تنها در زندان دنیا کذاشتند ،

خداوندا ؛ دوستان هم محله ، دوستانی که در پایگاه بسیج شهید باهنر پایتخت دور هم جمع می شدیم  شهید فتاحیشهید افغان شهید عزیزی شهید مقیمی شهید میرباقری و شهید بختیاری همه رفتند .

خدایا ؛ هر بار که به خانه می آیم در حضور پدران و مادران و خانواده اسیران عزیز حمید و رسول احساس حقارت می کنم که فرزندان آنها از ما سبقت گرفتند ؛ پس خداوندا ما را نیز به خیل یاران پیوند ده و ما را از راهروان این عزیزان حماسه ساز قراربده .

باز هم به خانواده عزیز مخصوصا خواهرانم بگویم که بعد از شهادت من هیچگونه ناراحتی نداشته باشید وافتخار بکنید که سرور شهید شما در عالم ؛ آقا امام حسین (ع) می باشد و سالار و سید کشور اسلامیمان شهید مظلوم بهشتی ودر صدر شهدای شهرمان دو سید مظلوم و بزرگوار سید اکبر و سید سعید میرباقری میباشند .

چند تذکر در آخر وصیت نامه که مهم وجزء سفارشاتی است که حتما باید عملی شود از خانواده عزیز تقاضا مندم که اولا با شهادت من هیچگونه انتظاری از انقلاب نداشته باشند و ثانیا هیچ مزایایی از هیچ واحد و ارگان اسلامی بعد از شهادت من به شما خانواده عزیز نخواهد رسید وراضی به استفاده از مزایای تعیین شده نیستم فقط مزایای تشویقاتی که برای شما خانواده گذاشته میشود میتوانید از آن استفاده کنید و مزایایی چون زیارت مراقد متبرکه و بزرگ مانند زیارت اهل بیت که در کنار خانه خدا بخاک سپرده شده اند یا زیارت از حضرت امام ؛ فقط اینها  ؛ حتی راضی نیستم در مجالس من چیزی از من گفته شود یا تعریف و تحسین از حقیر بشود ، در مجالس من شعارهای بزرگ امام حسین (ع) در روز عاشورا پخش شود چون همه چیز او رسیدن به این کمال انسانی ، که از خداوند میخواهیم آنرا قبول کند ؛  فقط بوسیله انبیاء (ص) و امامان معصوم(ع) میباشد.


در آخر از شما میخواهم که برای من شش ماه نماز و چهل و پنج روز روزه بدهید و مرا در گلستان شهداء در پیش دوستان بخاک بسپارید .

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

انشاءالله


مورخه 25/2/1366 ساعت 10 شب

                                                                                                                    

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۱۴
محله پایتخت