شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سباه بازی در جبهه» ثبت شده است

شادی، روز خوانسار، جشن و ...

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۱۰ ب.ظ

امام علی


 خدمتتون عرض کنم که بررسی وبلاگ های خوانسار نشون می ده که اکثر جوانان دنبال شادی، نشاط و تحرک هستند. به مناسبت روز خوانسار می خواستم امروز مطلبی را خدمتتون ارائه کنم که در مورد همین شادی و نشاطه. می دونید که سن رزمندگان در دفاع مقدس بین 15 تا 30 سال بود البته رزمندگان سن های بالاتر از 30 سال یا کمتر از 15 سالهم بودند ولی اقلیت بودند. مثلاً همین شهید خرازی  که فرمانده لشکر 14 امام حسین اصفهان بود زمان شهادت 29 سالش بود و یا همین شهید سید اکبر صادقی 26 سالش بود که شهید شد. با این اوصاف شادی و نشاط در جبهه ها حرف اول را می زد. یادم میاد در آخر سال  1366 برای عملیات والفجر 10 به غرب کشور رفته بودیم. رزمندگان قبل از عملیات در دوره های بدن سازی شرکت می کردند. در یکی از شب های تولد ائمه تعدادی از رزمندگان در یک اتاق دور هم نشسته بودیم. اکثر جمع خونساری بودند. تصمیم گرفتیم صورت یکی از رزمندگان را سیاه کنیم. در یک برنامه حساب شده یکی از رزمنده ها گفت من هر حرکتی که انجام می دهم بقیه هم انجام دهند مثلاً دستش را روی پای بغل دستی میزد. بقیه نیز در جهت عقربه های ساعت این کار را بر روی نفر کنار خود انجام می دادند و یک دور مانند موج انجام می شد.  این حرکت بازدن دست به سر و صورت ادامه پیدا کرد. وقتی که حرکت ها به صورت رسید اون نفری که کنار لوله بخاری نشسته بود برای انجام حرکت دستش را در لوله بخاری می کرد و به صورت نفر بغل دستی خودش می مالید. حرکت ادامه داشت تا این که بیشتر قسمت صورت اون اصفهانی که سوژه اصلی بود، سیاه شد. با دیدن صورت سیاه اون اصفهانی همه از خنده روده بر شده بودند. جالبه اون اصفهانی هم بی دلیل و البته با تعجب می خندید. با خنده اون تقریباً اتاق از سر و صدا منفجر شده بود.  تعداد افرا در اتاق حدوداً 40 نفری بودند. با سر و صدا رزمندگان از اتاق های دیگر هم آمده بودند و خودتان تصور کنید که تو اون اتاق چه خبر بود. در مرحله آخر آئینه ای آوردند تا همه خود را ببینند. اولین نفر که آینه را گرفت نفر بغل دستی همون سیاه بخت بود ولی خوب طوری برنامه ریزی شده بود که کسی که صورتش سیاه شده بود آخرین نفر جمع باشد تا هم شادی و خنده دقایقی بیشتر ادامه پیدا کنه و هم اگه اون عصبانی شد و آینه را پرت کرت و آئینه شکست همه صورتشون را دیده باشند. نهایتاً آینه به " صورت سیاه" رسد. بله اینجا بود که اون بیچاره متوجه شد که تمام این حرکت ها سیاه بازی بوده. اون رزمنده که یادم نیست اسمش چی بود انگار که چیزی را کشف کرده با صدای بلند گفت من چقدر گیجم. یک تغییراتی تو دماغم احساس می کردم ولی خوب تحت تاثیر خنده جمع قرار گرفته بودم و جو گیر شده بودمو به این تغییر اهمیت نمی دادم. به قول خونساری ها" اموات من یگ چیم گنو"  اون شب خیلی خوش گذشت. البته از این داستان ها زیاد داشتیم که به مرور اون ها را می نویسم.


===============

روز خوانسار را به همتون تبریک می گیم. امیدوارم بهتون خوش بگذره. من هم حتماً میام . شما هم بیاید. 

این هم عکسی زیبا از بهار خوانسار به مناسبت روز خوانسار. همزیستی  بادام پارسال با شکوفه امسال

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۱۰
محله پایتخت