شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها


خدمتتان عرض کنم که رزمندگان برای حضور در جبهه ها با موانع و دشواری هایی مواجه بودند. یکی از این موانع عدم رضایت والدین بود. این هم طبیعی بود. باید قبول کرد که خیلی سخت است پدر و مادر فرزندشان را که شاهد بزرگ شدن و رسیدن به مرحله جوانی است را با امضای خود عازم سفری کنند که بوی خون و باروت می دهد. دست خط زیر که منتشر می کنیم نامه شهید عباس میرباقری به یکی از رزمندگان است. این شهید بزرگوار به دلیل مخالفت پدر و مادر موفق به اعزام به جبهه نمی شود. در این نامه اوج ناراحتی خود از عدم اعزام به جبهه را به یکی از رزمندگان اعلام می کند. البته این شهید با تلاش زیاد موفق می شود رضایت پدر و مادر خود را جلب و به جبهه اعزام شود و در عملیات محرم به شهادت برسد. حتماً این نامه را بخوانید. استواری این شهید بر عقاید و در پایان نامه شوخی بسیار دلنشینش بسیار زیباست.



۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۳۵
محله پایتخت

به مناسبت 14 و 15 خرداد

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۲ ب.ظ

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۳۲
محله پایتخت

دانش آموز شهید کمال اسدی

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ



جانباز یعنی قله وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دلبستگی


خدمتتان عرض کنم که پس از انتشار نماهنک مربوط به تعدادی از دانش آموزان شهید شهر، یکی از رزمندگان شهر خاطره ای از شهید کمال اسدی برایمان فرستاده که در این پست منتشر می کنیم. خیلی پی گیری کردیم که عکسی از این شهید والا مقام در جبهه ها را دریافت و منتشر کنیم که موفق نشدیم. یکی از دوستان رزمنده می گفت کمال علاقه ای به گرفتن عکس نداشت. 
 اما خاطره مربوط به این شهید والامقام: 
"یادم می آید در سال 1365 با کمال به جبهه رفته بودیم. قبل از عملیات کربلای 5 وقتی که به مرخصی آمدیم. بسیج از ما خواست که برای گرفتن مساعده 2000 تومانی به بسیج مراجعه کنیم. وقتی که به بسیج رفتیم همه ما مساعده را گرفتیم ولی چهره کمال اسدی به شدت برافروخته شد و از گرفتن مساعده خوداری کرد. کمال به شدت گریه می کرد و می گفت: که معامله من با خدا  بوده، من که برای گرفتن پول به جبهه نرفته ام. اگر می خواستم مزد بگیرم که همین خوانسار می ماندم و کار دیگری می کردم. بعد از اتمام مرخصی مجدداً به جبهه برگشتیم و حدود یک ماه بعد کمال در اسفند سال 1365 در مرحله آخر عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
ولی این را هم بگویم که خیلی از رزمندگان مساعده ها را روی هم می گذاشتند و به فقرا کمک می کردند."


خاطره ای دیگر از این شهید:

"کمال به شدت نسبت به غیبت و تهمت حساس بود. در جمع های که احساس می کرد کسی غیبت می کند به شدت موضع گیری می کرد. و خیلی وقت ها با عصبانیت جمع را ترک می کرد. او انسان خود ساخته ای بود که به قول خودش با خدا معامله کرده بود."


اگر عکسی از ایشان در جبهه ها موجود است برایمان ارسال کنید تا منتشر کنیم. 

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۴
محله پایتخت

براتون نوشته بودم که رزمنده ها بسیار شاد بودند و با شوخی و سرودن شعرهای کمدی روحیه خود و سایر رزمندگان حفظ می کردند. یکی از شعرهایی که بچه های خونساری با لهجه زیبای خوانساری سروده بودند و به صورت مداحی زمزمه می کردند شعر زیر است.  


هلم نده آجی     خم داران اشانی    ( هلم نده مادر   خودم دارم میرم)


وقتی که من بشتان    گه که اچارنو   ( وقتی که من رفتم   گاوه را کی می چرونه)


هلم نده آجی         خم دران اشانی


وقتی که من بشتان     کرکا که چی هیدو  (وقتی که من رفتم      مرغا را کی غذا می ده)


هلم نده آجی        خم داران اشانی


که ارسنه خوسار         واسد چی هاگیرو   ( چه کسی را می فرستی  بازار برات خرید کنه)  


هلم نده آجی          خم داران اشانی


وقتی که من بشتان    که ته غذاد خورو   (  وقتی من رفتم کی ته مونده غذاها را می خوره)


هلم نده آجی         خم داران اشانی


وقتی که من بشتان    بینان که بیدخوسه   ( وقتی که من رفتم چه کسی را به جای من کتک می زنی) 

این شعرها بر وزن سروده زیر از حاج صادق آهنگران بود:

شیون مکن مادر   در مرگ خونبارم 


شهدا در تصویر:

   ایستاده از راست: نفر سوم علی مقیمی، نفر هشتم حبیب اله صالحیان، نفر نهم اکبر علی احمدی، نفر یازدهم سیدسعید میرباقری، نفر دوازدهم محمود عزیزی، نفر سیزدهم سیدمحمد مهدوی

ردیف دوم از سمت راست: نفر دوم مجید علایی

ردیف نشسته از سمت راست: نفر اول باقر منصوری


۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۲۵
محله پایتخت

شادی، روز خوانسار، جشن و ...

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۱۰ ب.ظ

امام علی


 خدمتتون عرض کنم که بررسی وبلاگ های خوانسار نشون می ده که اکثر جوانان دنبال شادی، نشاط و تحرک هستند. به مناسبت روز خوانسار می خواستم امروز مطلبی را خدمتتون ارائه کنم که در مورد همین شادی و نشاطه. می دونید که سن رزمندگان در دفاع مقدس بین 15 تا 30 سال بود البته رزمندگان سن های بالاتر از 30 سال یا کمتر از 15 سالهم بودند ولی اقلیت بودند. مثلاً همین شهید خرازی  که فرمانده لشکر 14 امام حسین اصفهان بود زمان شهادت 29 سالش بود و یا همین شهید سید اکبر صادقی 26 سالش بود که شهید شد. با این اوصاف شادی و نشاط در جبهه ها حرف اول را می زد. یادم میاد در آخر سال  1366 برای عملیات والفجر 10 به غرب کشور رفته بودیم. رزمندگان قبل از عملیات در دوره های بدن سازی شرکت می کردند. در یکی از شب های تولد ائمه تعدادی از رزمندگان در یک اتاق دور هم نشسته بودیم. اکثر جمع خونساری بودند. تصمیم گرفتیم صورت یکی از رزمندگان را سیاه کنیم. در یک برنامه حساب شده یکی از رزمنده ها گفت من هر حرکتی که انجام می دهم بقیه هم انجام دهند مثلاً دستش را روی پای بغل دستی میزد. بقیه نیز در جهت عقربه های ساعت این کار را بر روی نفر کنار خود انجام می دادند و یک دور مانند موج انجام می شد.  این حرکت بازدن دست به سر و صورت ادامه پیدا کرد. وقتی که حرکت ها به صورت رسید اون نفری که کنار لوله بخاری نشسته بود برای انجام حرکت دستش را در لوله بخاری می کرد و به صورت نفر بغل دستی خودش می مالید. حرکت ادامه داشت تا این که بیشتر قسمت صورت اون اصفهانی که سوژه اصلی بود، سیاه شد. با دیدن صورت سیاه اون اصفهانی همه از خنده روده بر شده بودند. جالبه اون اصفهانی هم بی دلیل و البته با تعجب می خندید. با خنده اون تقریباً اتاق از سر و صدا منفجر شده بود.  تعداد افرا در اتاق حدوداً 40 نفری بودند. با سر و صدا رزمندگان از اتاق های دیگر هم آمده بودند و خودتان تصور کنید که تو اون اتاق چه خبر بود. در مرحله آخر آئینه ای آوردند تا همه خود را ببینند. اولین نفر که آینه را گرفت نفر بغل دستی همون سیاه بخت بود ولی خوب طوری برنامه ریزی شده بود که کسی که صورتش سیاه شده بود آخرین نفر جمع باشد تا هم شادی و خنده دقایقی بیشتر ادامه پیدا کنه و هم اگه اون عصبانی شد و آینه را پرت کرت و آئینه شکست همه صورتشون را دیده باشند. نهایتاً آینه به " صورت سیاه" رسد. بله اینجا بود که اون بیچاره متوجه شد که تمام این حرکت ها سیاه بازی بوده. اون رزمنده که یادم نیست اسمش چی بود انگار که چیزی را کشف کرده با صدای بلند گفت من چقدر گیجم. یک تغییراتی تو دماغم احساس می کردم ولی خوب تحت تاثیر خنده جمع قرار گرفته بودم و جو گیر شده بودمو به این تغییر اهمیت نمی دادم. به قول خونساری ها" اموات من یگ چیم گنو"  اون شب خیلی خوش گذشت. البته از این داستان ها زیاد داشتیم که به مرور اون ها را می نویسم.


===============

روز خوانسار را به همتون تبریک می گیم. امیدوارم بهتون خوش بگذره. من هم حتماً میام . شما هم بیاید. 

این هم عکسی زیبا از بهار خوانسار به مناسبت روز خوانسار. همزیستی  بادام پارسال با شکوفه امسال

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۱۰
محله پایتخت

فرهنگ جبهه

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ب.ظ




سردار شهید سید اکبر صادقی در کنار یکی از روحانیون در جبهه ها

دوستان عزیز، مدیریت محترم وبلاگ وزین پاتخت

 

با سلام

تصمیم دارم امروز فرهنگ جبهه را از دریچه دیگری برایتان مطرح کنم. به عبارت دیگر برخی از رفتار رزمندگان را بیان کنم.

خدمتتان عرض کنم ما در جبهه همیشه در حال جنگ نبودیم. در خطوط مقدم که گردان هایی از ارتشیان و بسیجیان مستقر بودند و به نوبت با گردان های دیگر عوض می شدند. در همین لشکر 14 امام حسین اصفهان که ما رزمندگان خوانساری هم در آن بودیم. گردان ها قبل از عملیات در شهرک دارخوئین(سازمان انرژی اتمی خوزستان در سه راهی شادگان ) و در سال های آخر جنگ به دلیل بمب باران شهرک در اردوگاه عرب مستقر بودند. گردان ها برای آماده شدن از نظر جسمی  و شرکت در عملیات ها مدتی مثلاً یک الی 4 ماه آموزش می دیدند. آموزش های رزمی، بدن سازی، کلاس های عقیدتی و سیاسی.

در مدت استقرار در اردوگا اتفاقات جالبی می افتاد. این را هم بگویم که گردان ها از سه گروهان (تقریباً هر گروهان 100 نفر ) و هر گروهان سه دسته 30 الی 35 نفره و هر دسته سه تیم تقریبا 10 الی 12 نفره بودند. هر دسته در یک سوله مستقر می شد. امور مربوط به نظافت و دم کردن چایی و دریافت غذا و ... هر 24 ساعت در اختیار 3 نفر از افراد دسته بود که به این افراد شهردار می گفتند. برنامه شهرداران و افراد شهردار که در یک ورق نوشته شده بود به دیوار سوله نصب می شد. صفا و صمیمیت آنقدر زیاد بود که حتی با این تقسیم کار باز هم افراد غیر شهردار به صورت جدی و با علاقه وصف نشدنی کمک می کردند. اگر تقسیم کار انجام نمی شد به از این نظر که تعداد افراد داوطلب کار روزانه زیاد بود، بی نظمی بوجود می آمد. فرمانده تیم ها و فرمانده دسته هم در سوله بودند. و هیچ تفاوتی بین افراد نبود یعنی فرمانده دسته و فرمانده تیم ها هم مانند دیگران یک روز شهر دار بودند. به طور متوسط افراد هر 10 روز یک بار باید شهردار می شدند.

افرادی که واقعاً آسمانی بودند به صورت مخفیانه از طریق انجام کارهای دیگر بر کارهای خیر خود می افزودند. مثلاً نیمه شب پوتین ها را واکس می زدند. لباس های کثیفی که فرصت نشده بود رزمندگان بشویند در گمنامی می شستند. در آنسوی اردوگاه قبر کنده بودند و شب ها در داخل قبر می خوابیدند. حتی مقدار زیادی خاک روی خود می ریختند تا کمی شب اول قبر را تجربه کنند.

یک بار یکی از اصفهانی ها آنقدر خاک در قبر بر روی خود ریخته بود که صبح نتوانسته بود از زیر خاک بیرون بیاید. آنروز هوا بسیار گرم بود و او آرام در قبر زیر خاک ها ریاضت می کشید. نزدیک های ظهر تازه ما متوجه شدیم که یکی از افراد دسته سر سفره نیست. معمولاً عصرها هوا که خنک می شد در اردوگاه فوتبال بازی می کردیم. هنگام فوتبال بازی یکی از رزمندگان توپ را محکم شوت کرده بود. توپ به آن طرف خاکریز دور اردوگاه می افتد. همانجایی که تعدادی قبر با فاصله وجود داشت. وقتی که برای آوردن توپ به آن سمت اردوگاه می رود متوجه می شود که درون قبر یکی خوابیده و به شدت عرق کرده است. آری او کسی نبود جز عبدالرحیم بابا صفری. وقتی که از او پرسیدیم چرا برای خروج از قبر با فریاد کمک نخواستی. گفت که نتوانستم فریاد بزنم. فکر کردم شاید مصلحتی در این است. امروز علاوه بر فشار قبر کمی از گرمای جهنم را هم حس کردم. آری دوستان عبدالرحیم بعدها در یکی از عملیات ها به شهادت رسید.     

شهید عبدالرحیم بابا صفری نفر سوم ایستاده از چپ.

نفر اول ایستاده از چپ جانباز دکتر مجید غضنفری(مسئول فنی داروخانه دکتر غضنفری خوانسار)

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۱۹
محله پایتخت

ضمن عرض تبریک حلول ماه پر فیض و برکت رجب که شروع آن با میلاد امام محمد باقر(ع) همراه است به همه دوستداران آن امام همام تصاویر شهدای شهرستان خوانسار  که مزین به نام باقرند  را به همین مناسبت منتشر می کنیم. از همه شما تقاضا داریم در این ماه ما را مشمول دعاهای خود قرار دهید.




۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۵۴
محله پایتخت

شهید حاج سید جواد سید صالحی نفر اول از سمت چپ


خدمتتان عرض کنم که در بهار سال 1367 قبل از عملیات بیت المقدس 7  فیلمی از مصاحبه رزمندگان خوانساری تهیه شده که دیدن آن را به شما توصیه می کنیم. به کرات در خاطرات رزمندگان می خوانیم که قبل از عملیات ها به راحتی می شد متوجه شد که چه افرادی به شهادت می رسند. اگر این فیلم را به دقت نگاه کنید تفاوت معنی داری در نوع مصاحبه شهید سید جواد سید صالحی با دیگر رزمندگان مشاهده می شود. به فاصله چند روز بعد از این فیلم  سید جواد سید صالحی در خرداد سال 1367 عملیات بیت المقدس 7 به شهادت می رسد. این شهید بزرگوار دومین شهید خانواده است. شغل این شهید والامقام معلمی بود. برادرش (شهیدسید جعفر سید صالحی) نیز در سال های اول دفاع مقدس به شهادت رسیده بود. بعد از شهادت برادرش به دلیل کهولت سن مادرش هر چند فکر و ذهنش حضور در جبهه ها بود ولی به توصیه بزرگترها برای مراقبت از مادرش کمتر در جبهه ها حضور داشت. اخلاق نیکو، تواضع، تسلط در علوم اسلامی و ... از صفات بارز ایشان است. در اواخر جنگ با وجود این که ازدواج کرده بود و صاحب یک دختر بود صبرش به سرآمد و علیرغم مخالفت ها به جبهه ها اعزام شد. در این فیلم که لینکش را در این پست گذاشتیم برخی از صفات بارز ایشان در حین مصاحبه به وضوح مشخصه. فیلم را ببینید و نظرتون را برامون بفرستید. 

دریافت

حجم: 54.9 مگابایت
توضیحات: مصاحبه رزمندگان خوانساری در بهار 1367
۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۱۴
محله پایتخت

یک ساله شدن فعالیت وبلاگ

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

سال گذشته در چنین روزی فعالیت وبلاگ شروع شد. وبلاگی که در این فعالیت یک ساله حدود 55  هزار بازدید، 70هزار نمایش و 1300 نظر  داشته است. نظرات زیبایی که چه به صورت عمومی و چه به صورت خصوصی برایمان ارسال کرده بودید علاوه بر این که قوت قلب ما بوده در جهت گیری وبلاگ بسیار موثر بوده است. وبلاگی که با هدف پرداختن به محله پایتخت طراحی شده بود ولی خوب یک نیروی پنهانی ما را بیشتر به سوی شهدا و خاطرات دفاع مقدس سوق داد. خوشحالیم که  در این فضا توانستیم به فعالیت خود ادامه دهیم و با استقبال همه شما خوبان مواجه شدیم. از همه رزمندگان و خانواده های شهدا  که در این مدت ما را یاری کردند و با ارسال خاطرات معنوی و تصایر زیبای شهدا  ما را در جهت نمایش  ذره ای از این اقیانوس دفاع ملی یاری نمودند سپاسگزاریم. باید اعتراف کنیم که تمام این موفقیت ها مرهون حضور مستمر و نظرات راهگشای شماست و در این راه ما پیکی بیش نبودیم( پیک ها در دفاع مقدس دستورات نظامی را بین فرماندهان رده های مختلف انتقال می دادند). باز هم می خواهیم ما را در این راه یاری کنید. مخصوصاً دوستانی که با ارسال پیام های خوب و هنرمندانه خود پای ثابت وبلاگ بوده اند.


۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۰۹
محله پایتخت

تصاویری از بهار در خوانسار

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۵۱ ق.ظ




۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۵۱
محله پایتخت