شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها

امروز به یاد شهید سعید جدیدی

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۱۷ ق.ظ


امروز تصمیم گرفتیم یادی از شهید سعید جدیدی داشته باشیم.  برادر این شهید بزرگوار  مسئول وبلاگ وشکو هستند.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۰۱
محله پایتخت

نظرات  (۱۱)

۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۰۵ لبیک یا امام خامنه ای
سلام *** عید شما مبارک ***
این عکس شهید هم عیدی ما در روز میلاد باسعادت امام هادی علیه السلام بود!
بنده به دنبال اسم شهید این صفحه را بازدید کردم
لطفا از زندگینامه شهید برامون بنویسید...

یه مطلب دیگه شنیده بود که مردم خوانسار مشکل اقتصادی ندارند، اما در مطالب بالا چیز دیگه ای نوشته شده بود...
مطمئنا پتانسیل هایی برای اشتغال زایی وجود دارد...
از رزمندگان جنگ و متعهدان به انقلاب کمک بگیرید.
موفق باشید
التماس دعا
۱۰ مهر ۹۲ ، ۱۲:۲۵ عباس جنابی
درود بر شما
ایشون پسر عموی مادرم هستند
یک عکس بسیار زیبا از ایشون در منزل پدر بزرگم بود که تا چندسال پیش هم به دیوار نصب بود، ام الان نمی دونم کجاست!
پاسخ:
سلام و درود بر شما.
پس شما با ممد وشکو فامیلی. مبارک باشه.
جالب بود
اجرتون با شهدا
پاسخ:
ممنون از لطفتان
خوشا آنان که الله یارشان بی

به حمد و قل هوالله کارشان بی


همشهری عزیز و پاتختی گرامی سلام

بسیار ممنونم و سپاسگزار کار خوب شما هستم

 باز هم با دیدن عکس داداش سعیدم بی اختیار گونه هایم خیس از اشکهایی شد که آتش دل بی قرارم را کمی خنک میکند
هروقت عکس داداش سعیدم رو میبینم نمیدونم چرا یاد مامان عزیزم می افتم
خدا رحمت کنه پدر و مادر شهدای عزیز که دیگه بیشترشون دارند از پیشمون میرند

خدا عاقبت شما رو هم ختم به خیر کنه

پاسخ:
سلام

ممنون از اظهار نظرتون.
این ایده را یکی از رزمندگان پاتختی مطرح کرد. ما می خواستیم وبلاگی درست کنیم که از محله بنویسیم. ایشان توصیه کردند که حاضرند همکاری کنند و گفتند با شهدای محله شروع کنید. 
دوستان و هم محلی ها وقتی که وارد وبلاگ شما شدم حس خوبی به من دست داد. انگار در گلستان شهدای خوانسار در کنار قبور شهیدان به خصوص محمود عزیزی و علی مقیمی هستم. اجازه بدهید خاطره ایی برایتان تعریف کنم. 
عملیات کربلای 5 در حال انجام بود و خیلی از بچه ها شهید شده بودند. ما به مرخصی آمده بودیم. در تشییع جنازه سید اکبر صادقی و بقیه بچه ها شرکت کردیم و مجددا به جبهه برگشتیم. در شب 5 اسفند ماه سال 1365 ما برای بار چهارم به خط دشمن زدیم. در آن شب علی مقیمی، دکتر حمید توحیدی، ناصر توکلی، کمال اسدی( اگه اشتباه نکنم) و چند نفر دیگه از بچه های خونسارشهید شدند. من هم روز بعد(روز 5 اسفند) در پاتک دشمن ترکش به سرم خورد و بیهوش شدم و فکر می کنم یک ماه بعد یعنی اوایل سال 1366 در بیمارستان نمازی شیراز بهوش آمدم. بعد از بهبودی نسبی مرا به بیمارستان خوانسار منتقل کردند و با دکتر مجید غضنفری در بیمارستان بستری بودیم. آن موقع هنوز محمود عزیزی شهید نشده بود. یک روز بچه ها از جمله محمود عزیزی به بیمارستان آمدند و مرا به گلستان شهدا بردند. لازمه این را بگم که من با علی مقیمی و محمود عزیزی خیلی دوست بودم و بعد از شهادت علی مقیمی ضربه سختی حتی بدتر از مجروحیت که یک طرف بدنم را فلج کرده بود خورده بودم. در گلستان شهدا کنار قبر علی یک قبر خالی بود. آن روز من به بچه ها گفتم که انشاء الله این قبر مال من است. محمود عزیزی با قاطعیت گفت که هیچ شکی ندارد که شهید می شود و در آن قبر خاکش می کنند. آری در شهریور سال 1366 یعنی 5 ماه بعد از آن روز در خط مقدم جبهه جنوب ترکش ریزی به قلب محمود عزیزی می خورد و شهید می شود و در همان قبری که گفته بود در کنار شهید علی مقیمی به خاک سپرده شد.
۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۱۴ کلثوم ننه (هادی افسر ولایی)
چه وبلاگی از این بهتر که با عکس شهدا مزین شده باشه
پاسخ:
با سلام 

از قوت قلبی که می دید متشکریم.
با سلام خیلی ممنون از این کار قشنگتون ولی حقیر هر وقت تصویر شهید جدیدی را می بینم دقیقا یاد شهید محمد مهدوی میافتم .
پاسخ:

سلام

از اظهار نظر شما  متشکریم.

اگر تصویر شهید مهدوی را دریافت کردیم حتما آن را منتشر می کنیم. تصاویر در اختیار یکی از عزیزان ایثارگر است که از ایشان می خواهیم برایمان بفرستند.

و چه واژه ای زیباتر از سلام 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...

شهدا شرمنده ایم...
پاسخ:

با سلام و احترام از اظهار نظر حضرتعالی متشکریم.

حقیر آدرس وبلاگ شما را از مردمان رباط  یافتم.

یاران چه قریبانه    رفتند از این خانه

ای کاش در کنار نام شهدا کمی هم از آرمان شهدا می نوشتید. ای کاش در کنار تصویر شهدا کمی هم تصاویر غمناک مردم شهر خوانسار را که در شرایط بد اقتصادی زندگی می کنند نشان می دادید. راستی چر امروز هم در پی ایجاد وبلاگ که کاری کم هزینه است می روند. کاش جمعی، گروهی می شدید(می شدیم) و یک گروه یا جمع خیریه تشکیل می دادیم و خانواده های فقیر نجیب را شناسایی و به آنها کمک می کردید( می کردیم).

سهم م و نقش ما امروز کجاست؟///////////////

پاسخ:

قابل توجه مردمان رباط

 

و اما آن قسمتی که مربوط به ما می شود.

 

دوست عزیزم انشاء الله در آینده به اقتصاد هم خواهیم پرداخت. در مورد گروه خیرین بسم الله پیش قدم شوید ما هم سرباز شما خواهیم شد با افتخار و علاقه


.

                    ۞۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۞۩۞۩۞



زعشق زنده شدم من درآسمـان غزل
                 بیاکه چاره ی بختم شده جهان غزل
 گذشتم از تن و جان یا پریدم از زندان
            دمی که زنده شدم جاودان به جان غزل
چنین زنده شـدن هم حکایتی دارد
                       زخاکیـان نرمیدم به خاکیان غزل
به آشیـانه نما ندم که آشیا نه بمـاند
                       بهارفصل غزل ایمن ازخزان غزل
تمام شرح ادب را دوان دوان خواندم
                      برای شرح حکایت بیان بیان غزل
چه سالهـاکه گرفتم به کنج تنهـایی
                  به کنج خلوت و عزلت ز بیکران غزل
زچشـم شور ببندم که دفتـر معجم
                  (وَاِن یَکادُ ) بخوانم  روان امان غزل
شنیدم  از دل شیدا بسی روایت کرد
              چو مرغ عاشق شیدا ترانه خوان غزل
زجویبار «طریقت» چشیدم آب حیات
              زعشق زنده شدم یا که جا ودان غزل

===========


                                 
 


.

                    ۞۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۞۩۞۩۞



زعشق زنده شدم من درآسمـان غزل
                 بیاکه چاره ی بختم شده جهان غزل
 گذشتم از تن و جان یا پریدم از زندان
            دمی که زنده شدم جاودان به جان غزل
چنین زنده شـدن هم حکایتی دارد
                       زخاکیـان نرمیدم به خاکیان غزل
به آشیـانه نما ندم که آشیا نه بمـاند
                       بهارفصل غزل ایمن ازخزان غزل
تمام شرح ادب را دوان دوان خواندم
                      برای شرح حکایت بیان بیان غزل
چه سالهـاکه گرفتم به کنج تنهـایی
                  به کنج خلوت و عزلت ز بیکران غزل
زچشـم شور ببندم که دفتـر معجم
                  (وَاِن یَکادُ ) بخوانم  روان امان غزل
شنیدم  از دل شیدا بسی روایت کرد
              چو مرغ عاشق شیدا ترانه خوان غزل
زجویبار «طریقت» چشیدم آب حیات
              زعشق زنده شدم یا که جا ودان غزل

===========


                                 
 

پاسخ:

با تشکر از این شعر زیبای شما منتظر حضور گرم شما هستیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی