شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

شب های قدر در جبهه ها

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۴ ب.ظ

دل نوشته های یک رزمنده خوانساری 

اولین بار که در جبهه رفتم، مصادف با شب قدر ماه پر فیض و برکت رمضان بود.

شب قدر به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم.
از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.تعجب کردم.
شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا رزمنده ها برای احیا نیامده اند، نکند خبر نداشته باشند.

جالب بود اون بیست نفر هم همه افرادی بودند که تازه به اون گردان اعزام شده بودند من جمله خود من. کنجکاو شده بودم پس بقیه بچه های گردان چکار می کنند. به دلیل کنجکاوی و فضولی که از کودکی در ذات من بود از محل برگزاری احیا بیرون رفتم. پشت مقر ما صحرایی بود که شیارهای زیادی داشت.
به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند. چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند. باور کنید صحنه زیبایی در آن تاریکی شب و آسمان صاف و راز و نیازهای رزمندگان بوجود آمده بود. من هم مانند دیگر رزمندگان در گوشه ای نشستم و به راز و نیاز پرداختم. آن شب حس عجیبی به من دست داد که تا آن زمان هرگز چنین حسی نداشتم. بعد از مدتی ما به خط رفتیم و در عملیات تعدادی از همان رزمندگان شهید شدند. در آن مدتی که در گردان بودم می دیدم رزمنده های قدیمی تر به برخی از همرزمهایشان می گفتند نور بالا می زنی. بعد از عملیات تازه متوجه شدم که رزمنده های دارای صفت نوربالا همان هایی هستند که احتمال شهادتشان زیاد بود. من خودم دو نفر از آن ها را که به صفت نوربالا زدن مشهور بودند پیکرشان را در کنار خاکریزها دیدم. آری اون ها شهید شده بودند. 


اعزام فروردین ماه سال 1363 به جبهه ها آن شخصی که نشانه دار شده برادر آزاده و جانباز اکبر رسولی نسب( اعرابی) است. سمت چپ او شهید علی مقیمی و فردی که سمت چپ عکس کلاه به سر دارد شهید جلا رنجبر است. فرد ایستاده در سمت راست تصویر با لباس نظامی شهید سید مهدی میرمحمدی است. شهید کمال امینی نفر دوم نشسته از چپ همان شخصی که عکس امام( ره) بر سینه دارد. 

دلنوشته های برادر جانباز استوار اسداله اورعی برای این عکس
عکسه خودشه همچیزو میگه حتی برای اونئیکه اون روز گارا نبودند ؟لابد میپرسید چطور این حرفو میزنی؟! 
خب منم پاسخشو میدم ،به این دلیل هیچ دوستان امروزی نمیتونم این خلق وفا داری از همدیگرو داشته باشند چه اینکه بخاند عکس ازش در بیاند .ایم خوش آن بود که با جمع شهیدان سپری شد .نه نمخام اعتراضی به جوونا داشته باشم اتف قا برعکس میخام جنب وجوشی را بوجود اورم .ولو برای یه عکس باشه اینم میدونم که ممکنه افرادی رو بشه دید که از قدیما هستند اما امروز فقط روسیاهی شون نقله مثه خوده منه مدعی .جدا میگما من اطمینان به چنتا چیز در مورد خودم ندارم مثلا نمیدونم همه حرفام درسته باشه یا نه ،نمیدونم همه فکرام درسته یا نه ،نمیدونم همه دوسم دارن یا نه ،و خیلی چیزای دیگه .............اما از شهدا براتون بگم مثلا همین کمال امینی یا جلال رنجبر (ماکارونی)اینقد من با اونا شوخی میکردم که بدفعه همین جلال یه قوری ابه داغو ریخت روم که همه از خنده مرده بودند به پیغمبر خودمم خندم گرفته بود اخه من اذیتش کردم واون هی میگفت عسداله ولمونه کر یا نه وقتی بژدی افاده ندکرو قوری او داغژ سزژیرش کرت ری کلم .کمال امینی رو  هر وقت میدیدمیش میگفتیم پسر کجا بیدی (با لفظ بیندی ) داش محمد وداش احساند اومده بیدن  ببیندت خلاصه دنیائی بود برا خودش ظرفیتها ی امروزی نمتونه اون صحنه ها رو خلق کنه ولی معتقدم از بین نرفته ساختارش عوض شده با ید اون سوراخو پیدا کرد .تا جوونا رو بشه باهاشون حال کرد ،باور کنیم میشه .
۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۷:۰۴
محله پایتخت

ماه رمضان در جبهه ها

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۲ ب.ظ

خدمتتون عرض کنم که اکثر سال های دفاع مقدس ماه مبارک رمضان مصادف با تابستان بود. دمای هوا در منطقه جنوب برخی روزها به 50 درجه هم می رسید. با توجه به این که گردان های پیاده و واحدهای رزمی مجاز به روزه گرفتن نبودند و شرایط طوری بود که امکان قصد ده روزه وجود نداشت و هر لحظه امکان جابجایی گردان ها وجود داشت بر اساس فتاوای مراجع تقلید و مشخصاً حضرت امام خمینی( ره) رزمندگان از روزه گرفتن معاف بودند. ولی خوب حال و هوای ماه رمضان به شدت در جبهه ها خودنمایی می کرد. از قزائت قران در روز گرفته که تا شب زنده داری رزمندگان و اوج آن شب های احیا بود که واقعاً به یاد ماندنی بود. البته نیروهای پشتیبانی که معمولاً در مقر لشگر در انرژی اتمی شهرک دارخوئین به صورت ثابت مستقر بودند روزه می گرفتند. یکی از کارهای جالب در ماه رمضان تمرین اخلاق اسلامی و جلوگیری از غیبت، دروغ گویی و تهمت زدن بود که در ماه رمضان تقریباً همه رعایت می کردند. شرکت در کلاس های درس اخلاق حضرت آیت الله مظاهری که در حال حاضر از مراجع معظم تقلید هستند از دیگر برنامه هایی بود که مورد استقبال رزمندگان بود.


توضیح برادر جانباز ابراهیم غضنفری در مورد عکس :
 قبل از عملیات کربلای 5 اردوگاه شهید عرب لشکر 14 امام حسین ( ع ) گردان امام سجاد ( ع ) داخل چادر فرماندهی
ایستاده از راست:
 سردار شهید سید اکبر صادقی فرمانده گردان - رزمنده حاج مجتبی اژدری پشتیبانی - شهید اسداله زراعتی از اصفهان بیسم چی - نشسته از راست :
ابراهیم غضنفری - شهید سید سعید میرباقری اطلاعات عملیات لشکر- شهید اکبر تولایی کمک بیسم چی - محمد میرصانعی - ناشناس - محمد صادق رفعتی بیسم چی - اکبر بخشی بیسم چی
۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۳ ، ۲۳:۱۲
محله پایتخت

در باره نام تغییر نام وبلاگ

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ق.ظ

خدمتتان عرض کنم طی یک هفته ایی که ما نام وبلاگ را تغییر دادیم. با هجمه های زیادی روبرو شدیم. در طول هفته گذشته حجم پیام های توهین آمیز و ناسزا بسیار بالا رفته بود. با توجه به این که افراد پیام دهنده فاقد وبلاگ بودند و همچنین شرم از ناسزاهایی که به ما نسبت می دادند، پیام ها را منتشر نکردم. با این اوضاع تصمیم گرفته بودم وبلاگ را به کلی تعطیل کنم. وقتی که نیت خودم از راه اندازی وبلاگ را در کنار الفاظی از این افراد که مرا متهم به تخریب ایثارگری و دفاع مقدس می کردند مقایسه می کردم می دیدم که در پیاده سازی آن چه که در ذهنم بود موفق نبوده ام. به هر حال دیشب تصمیم نهایی گرفتم که پایان کار وبلاگ را اعلام نمایم. وقتی که سحر بیدار شدم. بعد از  نماز صبح تفأل به قران زدم.این آیه آمده بود.

"قُلْ کَفَى بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا"

ای پیغمبر بگو خدا شاهد میان من و شما کافی است که او به احوال بندگانش آگاه و بصیر است.

واقعاً وقتی که آیه را با معنی آن خواندم متعجب شدم. از تصمیمی که برای تعطیلی وبلاگ گرفته بودم منصرف شدم. جالب است یکی از رزمندگان هم پیشنهاد داده بود نام وبلاگ را شاهدان خوانسار بگذاریم. 

من اینجا از تمام افرادی که برای نام وبلاگ نظر دادند عذرخواهی می کنم. به خصوص کمش، هیچکس، محسن زمانی دوست، پرنده می داند و ..... که به نام " چره چلفته" رای داده بودند. باور کنید من به دمکراسی اعتقاد داشته و دارم و بر اساس دمکراسی عمل کردم ولی خوب با تهدیدهایی که شد وبلاگ تا مرز تعطیلی پیش رفت. برای این که بهانه را از افرادی خاص بگیرم. با اجازه شما تصمیم گرفتم نام وبلاگ را " شاهدان خوسار " بگذارم. می دانم که افراد ناسزا گو خیلی دوست داشتند این وبلاگ تعطیل شود. همان افرادی که دفاع مقدس و شهدا را سرقفلی یک جناح خاص می دانستند و بارها به ما پیام داده بودند  که شما چگونه با این نگرش از ایثارگری و دفاع مقدس می نویسید. 

این تفأل نشان داد که آن افرادی که نیت ما را تخریب ایثارگری و شهدا تشخیص داده بودند، به گواه قرآن چه پندار اشتباهی در تشخیص نیت ما داشتند و فقط ذات هستی دو عالم است که به احوال بندگانش آگاه و بصیر است.

باز هم از همه شما خوبان عذر می خواهم.


این هم عکسی که به تازگی دریافت کرده ام در این عکس جانباز اسداله اورعی( نفر اول ایستاده از چپ) حضور دارد. همان عسداله معروف که مدیر وبلاگ نگاه و نشان و مردمان رباط است.


 از چپ به راست شهید مصطفی ذیلابی،شهید اکبر بیدرام ،شهید امیر قربانی، شهید حاج مجمد علی قوچانی و اسداله اورعی


پی نوشت آقای اورعی برای این عکس
نفر اول سمت راست
شهید مصطفی ذیلابی نیرو ساده ،البته برادر ایشان هم در عملیات والفجر 4 در همین گردان (امام حسین به شهادت رسیدند ،مصطفی خیلی با غیرت بود وکم شوخی یادم که دائما یه تسبیح کوچولو داشت که هی فرت وفرت اونو تو دستا میچرخوند اون روز خیلی عکس انداختیم هر کس با هرکسی دلش میخواست تبلیغت ایرادی نمیگرفت خوده من شاید بیش از 20تا عکس گرفتم ،مصطفی با تنها کسیکه شوخی میکرد فقط با من بود ولاغیر ،بهش گفتم مصطفی بذار من یه عکس تنهائی با فرمانده گردان بندازم اما اون نه که خودش رو بلکه شهید امیر قربانی رو هم اورد 


نفر دوم شهید اکبر بیدرام

عزیزترین شهید که هیچگاه تو زندگیم نامش ویادش ومرامش و..........عرفانش را فراموش نخواهم کرد ولی این بار خیر الهیست میدانم، شهید اکبر بیدارم فرمانده دسته یکم گروهان ابوالفضل دلاور مرد وشجاع گردان، وی را همه ی گردان به دلیری در مقابل بعثیهای عراقی میشناختند اگر جائی صحبت از دلیری مردان لشگر بود بی چون وچرا نام اکبر بیدرام مزین بود وبس، اصلا میدونید چیه بذارید حرف اصلیمو بزنم این فراموشی بی سابقه در مورد این شخصیت را خفیفه دیگری از سمت خدا عز وجل میدانم به ارواح مقدس امام حسن المجتبی وحضرت علی ابن ابی طالب قسم میخورم که این حرفمو از اعماق وجودم والبته با یقین کامل گفتم واین فراموشی را افتخاری میدانم که از این شهید نسیبم شد خدایا شهید اکبر بیدرام  را  با شهید ان کرببلا هم مقام کن    الهی آمین امروز چه روزی خوبی شد خیلی خیلی شکرا لله حمدا لله .لنهدینهم سبلنا 


نفر سوم از سمت چپ
شهید امیر قربانی از مسئولین غیر مستقیم گردان ،یعنی اصلا از من نخواهید که از این ادم چیزی بگم ،اقای مدیر وبلاگ اجازه بده در خصوص این شهید با اخلاص سر فرصت یه خاطره میفرستم .
این دو نفر در عملیات خیبر به مقام شهادت رسیدند .


نفر چهارم شهید حاج محمد علی قوچانی

که من با افتخار کامل در این عکس شانه به شانه ایشان هستم کسی نیست بجز ابر مرد دلاور لشگر مقدس امام حسین ،فرمانده تیپ یکم لشگر که وی نیز در عملیات والفجر 8 به گونه ای خاص که خودش از خدا خواسته بود در منطقه سه راهی مرگ (خور عبدالله )فاو به ارزوی دیرینه اش رسید .(شهید حاج محمد علی قوچانی سر سپهسالار (امیر حاج حسین خرازی فرمانده لشگر امامحسین )بازهم قول میدهم تا از نحوه شهادت ایشان برایتان خاطره ای بفرستم .

ازاینکه عکس مرا در اینجا ودقیقا بعد از تغییر نام وبلاگ گذاشتید ضمن جالب بودنش لازمست تشکر بویژه از شما وسایر دوستانی که زحمت ارسال عکس مرا در این زمان برای شما داشته اند بجا اورم پس بازم میگم بسیار ممنونم از جانب خدا که با لطف خفیه اش مرا در خط مقدم این وبلاگ تازه نام گرفته قرار داد .
در نهایت بیاد همه شهیدان عزیز مخصوصا شهرستان خوانسار از شما خواهش میکنم اگر چنانچه مایلید برای فرو کش کردن پیامهای ناسزا سریعا به اصل کارتان بپردازید. ای کاش برای تغییر مجدد نام وبلاگ(به شاهدان خوانسار که از نظر من بسیار جالب هست )پستی را مینوشتید که حساسیت واحتمالا تشبثی ویا احیانا سوئ تفاهمی بوجود نمیامد (امیدست که منظورم را خوب رسانده باشم ).

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۰:۵۵
محله پایتخت

تغییر نام وبلاگ با یک خاطره در مورد 5 تیر 1362

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۴ ق.ظ


سلام بر شما دوستان که طی فعالیت بیش از یک سال وبلاگ همواره مشوق و راهنمای ما بودید. با مشارکت شما عزیزان نام وبلاگ را که از طریق نظر سنجی انجام شد تغییر دادیم. نامی که انتخاب شده هم حامیان زیادی داشت و هم این که برخی از دوستان مخالف این نام بودند. ولی خوب ما باید به قولی که داده بودیم عمل می کردیم. 

بعد از تغییر نام محمد مهدی(حمید) طریقت که وبلاگ خلدستان را مدیریت می کند و پیشنهاد داده بود نام وبلاگ را یاران قدیم بگذاریم، این دوبیتی زیبا با گویش خوانساری را برایمان فرستاد:

                                                               با (چره چلفته) اصـــــلاً    آهـــــنگم   نــــِــی

                 (پاتخت خوسار) هشـــکی هُماهنگم نـــِــی


                                                 یاران قــِدیم (صنـــــــدوق راءیو )  اِبـــــــی

                                                                          دلتنگ نَـــــگِــــن که  هیشکی دلتنگم  نـِــــی

و اما در مورد این تصویر که قبلاً منتشر کرده بودیم یکی از رزمندگان توضیحی برایمان ارسال کرده بود ما صبر کردیم که موعد انتشار مجدد تصویر و توضیح آن رزمنده گرامی فرا برسد.
 " این تصویر مربوط به اعزام رزمندگان در 5 تیر ماه 1362 است. این عکس در پشت ساختمان سپاه گرفته شده است. اتفاقاً روز اعزام که مصادف با ماه پر فیض و برکت رمضان هم بود همه رزمندگان روزه بودند. اکنون با گذشت 31 سال دوباره ماه رمضان مصادف با تیرماه شده است. وقتی که عکس را گرفتند سوار بر مینی بوس ها شدیم و برای رفتن به پادگان 15 خرداد به سمت اصفهان حرکت کردیم تا بعد از ظهر همان روز با رزمندگان سایر شهرهای استان اصفهان به جبهه جنوب برویم. بسیج برای ما نان و میوه آماده کرده بود تا بعد از خروج از خوانسار روزه امان را بشکنیم. حد ترخص جاده اصفهان  گلستان کوه بود. وقتی به آنجا رسیدیم و اعلام شد که می توانیم روزه امان را افطار کنیم برخی از رزمندگان با ناراحتی و غمی جانکاه که به وضوح در صورتشان آشکار بود به راحتی حاضر به این کار نبودند. فکرش را بکنید میانگین سن رزمندگان حاضر در عکس در خوشبینانه ترین حالت حداکثر 18 سال بود." 


برادر جانباز ابراهیم غضنفری افراد حاضر در عکس را به شرح زیر اعلام کرده اند:

ایستاده از راست : 

جمال گلی - جانبازحمید شجاعی - جانبازعلی پورهاشمی - ماشااله نعمتی- محمد بهرامی فر - شهید مرتضی حبیبی - محمدخانی - مرحوم اکبر شوکتی- شهید داود دهاقین - حمید عبدالرحیمی - بختیاری - ابراهیم غضنفری - عبداله پرخان - حسن مجتبایی - جانبازمحمد نوروزی - جانبازعلی اصغر عزیزی - محمود محمودی - محمود رحمانی 

نشسته از راست :

شهید ناصر تائبی - محمدرضا خالوحاجی - شهید علی ناشرالاحکامی - شهید جلال رنجبر - شهید محمدحسین کاظمی - علی اصغر میرشفیعی - جانبازابوطالب عزیزی - ساجد - ناشناس - شهید محمود عزیزی - حسین جهانگیری

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۰۹:۵۴
محله پایتخت