شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)

این سایت با هدف زنده نگاه داشتن یاد و خاطره دلاور مردان دفاع مقدس طراحی شده است.

شاهدان خوسار(خوانسار)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندها

خاطره ای از شهید غلامعلی سمیعیان

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۲۹ ب.ظ

شهیدی  که ابرویش را شکستم(نویسنده جانباز عزیز اسداله اورعی)


شهید غلامعلی سمیعیان

خیلی وقتا میشد که توی بازی فوتبال نمیتونست توپو از من بگذراند از این بابت یه کل کل حسابی بین نگاه ونشان (اسدالله اورعی و شهید عزیز غلامعلی سمیعیان )سایه انداخته بود تا اینکه یه روزی دیگه جریان گل کرد و یه مشاجره ای صورت گرفت من میدونستم که نباید بهش نزدیک بشم چون نیرو وقوای جسمیش از من بیشتر وقویتر بود .

محل بازیمون فتحآبه بود هرکسی با وسیله و یا پیاده میاومد اونجا بازی میکرد، اونروز غلام با الاغشون اومده بود.الاغ قبراقی و سفید رنگی  بود .بعداز بازی مثل همیشه وقتی که درگیری مون بالا گرفت من سعی کردم تا دم در خونمون با هاش در نیفتم پس از طی مسیر فتحابه تا دم در خونه  ارام بودم ولی بمجرد اینکه رسیدم دم محل یه سنگ ورداشتمو  و پرت کردم به طرفش اقا سنگ خورد به ابروی سمت راستش ،بد جوری شکست خون فواره زد اهالی ریختن جلو با دستمال بستن تا از خونریزی جلو گیری شد . خلاصه این شکستگی بیاد گار روی ابروی غلام ماند تا یکی دوماه مونده به عملیات خیبر من به جبهه اعزام شدم طبق روال رفتم گردان امام حسین به فرماندهی شهید حاج محمد قوچانی بعداز ظهر بود وقتی به گروهان ابوالفضل به فرماندهی شهید شیرازی معرفی شدم دیگه خستگیم نمیذاشت که کاری غیر از خواب انجام دهم.توی استراحت کامل دیدم یه سر صدای خنده میاد چشمامو وا کردم دیدم بر بچه های بیدهندی مثل اقا مصطفای سمیعیانی وشهید عباسعلی سمیعیانی ومحمد جواد امینی وشهید غلامعلی سمیعیان ضمن خوردن چای لیوان پلاستیک قرمز رنگ معروف جنگ مرا متوجه خودشون کردند باور کنید اولین کاری که صورت گرفت من وشهید غلام برای بغل کردن هم دیگه بود وقتی پریدیم تو بغل همدیگه من خیلی گریه کردم چرا که ........خب قبلا وهمین بالا براتون نقل کردم چه اتفاقی افتاده بود .

سریع برم سر اصل موضوع یکی دوروز توی مقر یا مهدی منتظریم تا شب عملیات فرا برسه خیلی فرازو نشیبهای نظامی را گذرونده بودیم بیشترمواقع غلام هوای منو داشت بد نیست براتون بگم که تو این مدت غلام بخاطر مریضی  پدرش یسری اومده بود خونسار موقع برگشتن میره دم در خونه ما وبه مادرم میگه من دارم میرم جبهه کاری با فلانی نداری ماردم نقل میکنه که بهش گفتم غلام جون مراقب اسدالله باش این زیاد بچگی میکنه وبابت اون قضیه هم از غلام معذرت خواهی می کنه غلام میگه حاج خانم مراقبتشو بده دست خدا از بابت اون جریانم (شکستگی ابرو )هیچ مشکلی نیست ما رو دعا کنید .


غلام آر پی جی زن معروف وشجاع لشگر امام حسین بود  وی را تقریبا همه میشناختند تو جبهه اتیش بپا میکرده (تو عملیاتای قبلی )وقتی درگیری تو خیبر توسط حاج حسین خرازی که اونشب جلو داره گردان ما بود واتفاقا در منطقه طلایه( همان عملیات خیبر)دستش قطع شد شروع میشه بخاطر وجود یه ابراهی که از هور العظیم اب را به کانال معروف ماهی انداخته بودند حضور آر پی جی زن ها برای ایجاد رعب ووحشت ودر نهایت فرار عراقیها لازمه. لذا غلام مثل سایر ار پی جی زن های گردان میره جلو ولی متاسفانه دقیقیه ای نمیگذره  که با اصابت یه تیر وبعد هم ترکش به سینش به شدت مجروح میشه تا من تویه کانال متوجه  شدم سریع وبا داد و فریاد رفتم به سمتش ولی کار دیگه تموم شده بود ونمیشد ایستاد باید ترک رفیق میکردم با گریه از وی گذشتم .امیدست باگریه کردنم از من بگذرد ومرا نگذارد .نثار روح پر فتوح حضرت ایت الله الخمینی وهمه یاران با وفایش صلوات .اسدالله اورعی 4/12/1362محور کوشک طلاییه شب عملیات خیبر .زنده وجاوید باد نام ،خون واثر شهیدان ما

شهید غلامعلی سمیعیان نفر سوم از چپ

نظرات  (۱۲)

۰۷ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۱۳ محمود اورعی
اسدالله اورعی امروز به سمت ، آسمان شتافتند ...
۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۳۴ به نام زیبای شهدا

یادواره شهدای دانش آموز و فرهنگی(لاله های فاطمی)  روز شنبه 24/12/92 ساعت 10 صبح سالن ورزشی دارالفنون

به یاد شهدا و در سوگ خانم فاطمه زهرا(س)

منتظر قدوم شما هستیم

 

پاسخ:
ممنون از این کار زیباتون

قابل توجه همه علاقمندان به لاله های گلکون کفن نوجوان
۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۴۳ به نام زیبای شهدا

خیلی گشته بودیم، نه پلاکی نه کارتی، چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه تنش بود.چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده. خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. روی عقیق نوشته بود:

« به یاد شهدای گمنام»

پاسخ:
دوست عزیز بسیار زیبا بود.
۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۳۴ به نام زیبای شهید

سلام خسته نباشید

من منتظر پیام شما در ایمیلم بودم جواب ندادید

پاسخ:
چشم حتماً پاسخ می دهم
شعر آخری در اصل اینگونه است:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند.
من مصداق شعری هستم که شما تایپ کردید نه شعر معروف شاعر.
موفق باشید
پاسخ:

درود بر شما

ببخچدین راستم کرت. آخه با عجله وامنوشتبه
سپاس
پاسخ:
درود بر شما
عذر خواهی میکنم نه غلامعلی ونه عباسعلی در عکس فوق نیستند
پاسخ:
مطمئن باشید عباسعلی نفر چهارم از سمت راسته
سلام برادر درعکس  فوق تصویر شهید غلامعلی سمیعیان وجود ندارد باتوجه به شناختی که از ان دلاورد مرد داشتم یکی از سلحشورترین ودرعین حال گمنامترین رزمندگان ان زماناین برادربود
پاسخ:
کاملاً درسته غلامعلی در عکس نیست.
انشاء الله عکس غلامعلی را اضافه می کنم.
منجی یگ پسا پیرهمسامون با سنگ بیخوست، چونکه با سنگ بیژخوسته به مین کله خروسمون :(
چند سال پیش بمشنفت تصادفش کرتی، خیلی دلم بست.
حلا زونبسه آقا اسدالله که طرفژ شهید گنو :(((



پاسخ:
آره پره اسداله چیشی ادکشو.
مرا اسب سفیدی بود روزی ...
پاسخ:
یارانه چه غریبانه     رفتند از این خانه
وای عکس دومی لحظه شهادت شهیدهستش؟ کی این عکسوتوی اون لحظه گرفته؟ این تصویرو ازکجا تهیه کردید از خانواده خودشهید یا نه جای دیگه؟چقدردردآوره فکر کنم واسه پدرومادرش خیلی سخته این عکسو ببینن واقعا چه طوری میتونن تحمل کنن خدا چه صبری به پدرومادر شهدا داده حیرت آوره بخدا!!
پاسخ:

این عکس را پچه های خونسار گرفتن.


آری 8 سال مادران، پدران و خواهران و برداران شهدا با چنین صحنه هایی مواجه بودند.

قابل وصف نیست مهر و عطوفتی که بین رزمنده ها بود. ما که فقط دلخوشیم به شنیده ها.
شنیدن، شنیدن،‌شنیدن.....
خسته شدیم از شنیدن کاش می دیدیم. کاش عطوفت رو،‌مهربونی رو ،‌وفا رو
نگاه و نشان بعد از سالها میگه کاش شهید غلامعلی منو ببخشه که گذاشتمش و رفتم. آتیش گرفتم و اشکم را افتاد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد....
پاسخ:
با سپاس

اگه خسه گنایدین وبلاگه تعطیل کرمین.
چون اصلاً قومون نی که وبلاگه فعال بو ولی شما نیدین.

من پیام های خصوصی زیادی از همونی پیام ها دریافت می کنم. حال و هوایی دارم با اون پیام ها.
حیف که اجازه ندارم اونها را منتشر کنم. حتی بعضی وقت ها می گم برخی از اون پیام ها را با نام های خیالی منتشر کنم ولی بعد به خودم می گم شاید سرس تو اون پیام ها باشه که نهایتاً منجر به شناسایی بشه و شرمنده بشم.
زندانی گرامی با این پیام هات حداقل به من ثابت کردی و من هم اعتقاد پیدا کردم که دنیا برای شما زندانی بیش نیت. و این کم چیزی نیست
" رسد آدمی بجایی   که بجز خدا نبیند"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی